اتلاف تايم در ولنتاين
انسان با توجه به باور الهي خويش حق خداوند متعال را در تمامي عرصه هاي زندگي خود به عنوان آفريدگار و پروردگار، محترم مي داشت و بر مبناي اين عقيده كه خداوند عالم منشا خيرات و بركات و داناي عالم است، دين خدا را پاس مي داشت، ثمره اين التزام عقيدتي و عملي ، ظهور و بروز سبك و مدلي از زندگي مبتني بر تعليمات الهي بود. اما بعد از گذشت اعصار ، انحرافي عظيم در اين انديشه ظهور يافت كه ريشه در تحريفات و كج روي هاي بشر اغوا شده به دست شيطان داشت.
اين انحراف در مسير حركت انسان به سوي سعادت فردي و اجتماعي با عنوان باور بشر محوري رشد يافت و تمام آنچه انسان را به تعالي و رشد معنوي مي رساند به قهقرا كشاند.
مراسم ولنتاين يكي از اين ملحقات سبك زندگي است كه با ظاهر فريبنده و با تكيه بر يكي از ارزشمند ترين مظاهر زندگي انساني يعني عشق وارد سفره هاي فرهنگي كشورهاي دنيا علي الخصوص قلوب جوانان شده است و ايشان را به ظاهر، بر محبت افزون تر و در باطن به مدل زندگي بدون ازدواج ، همباشي و علايق خارج از حدود ديني تشويق مي نمايد .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام باقر(ع ) فرمود: فاطمه (س ) دختر رسول خدا(ص )، پس از گذشت شصت روز از رحلت رسول خدا(ص ) بيمار و بسترى شد، و بيماريش شديد گرديد، و دعاى او در شكوه از ظالمان اين بود:
يا حىّ يا قيّوم برحمتك استعيث فاغثنى ، اللهم زحز حسنى عن النّار وادخلنى الجنه و الحقنى بابى محمد(ص )
((از خداى زنده و توانا، پناه مى آورم به رحمت تو، پس به من پناه بده و مرا از آتش دوزخ دور گردان و به بهشت وارد كن ، و مرا به پدرم محمد(ص ) ملحق فرما!))
اميرمؤ منان على (ع ) به او مى فرمود: ((خدا به تو عافيت مى دهد و تو را زنده نگه دارد)).
فاطمه (س ) مى فرمود: ((اى ابوالحسن ! بسيار نزديك است كه با خدايم ملاقات كنم )).
و به على (ع ) وصيت كرد كه بعد از من با ((امامه )) (خواهرزاده ام ) دختر ابوالعاص ازدواج كن ، او دختر خواهرم زينب است و به فرزندان من مهربان مى باشد.
ركوردهاي شيطان (حتما بخوانيد)
اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد
شيطان، نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قرارند: - اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .
- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.
- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود.
- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم .
- شيطان اولين كسى است كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت
- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.
- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.
- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.
- اولين كسى كه لواط كرد آنگاه كه به ميان قوم لوط آمد.
- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولين كسى كه دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از بين ببرند.
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.
- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.
- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.
- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.
- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.
- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.
- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود و از ناراحتى فرياد كشيد.
- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.
- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.
- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .
شعر حماسي مباحثه حره
سروده حسن بهاري
قصريست بس مخوف و در او حاكمي عنود
در نزد او زني ز علي مدح مي سرود
بُد حرّه نام زن ز محبّين مرتضي
حجّاج حاكم است ولي پست و بس دغا
گفتا خبر رسيده علي را تو از وفا
برتر شمرده اي ز دو اصحاب مصطفي
پاسخ بده وگرنه سرت را جدا كنم
اين كار را براي رضاي خدا كنم
زن گفت اي امير دمي كن تو يك نظر
بر محضرت خلاف رساندند اين خبر
هرگز چنين نبوده تو از اين سخن گذر
از اين سعايت و زچنين صحبت الحذر
حجاج شاد گشت و بگفتا كه آفرين
ديگر حذر نما تو ز گفتار آتشين
احسنت بر تو اي زن آزاده مرحبا
از تو همين رواست تو ننموده اي جفا
زن گفت اشتباه نمودي تو اي امير
بشنو و بعد از آن سر من از تنم بگير
اي خاك تيره بر سر آن بي حيا دو كس
من گفته ام علي ز رسل برتر است و بس
از نوح و آدم و ز خليل و كليم و هود
هم از مسيح برتر و او علّت وجود
لايق نيند آن دو بت پست و بي قرين
با خاك كفش قنبر مولاي متّقين
از خشم شد پياله ي چشمش بسان خون
آن حاكم پليد و به كردار پست و دون
جلّاد را صدا زد و نعتي چو باز كرد
آهنگ كشتن زن آزاده ساز كرد
گفتا اگر براي كلامت تو از خدا
حجّت نياوري سرت از تن شود جدا
جلّاد يك طرف زن آزاده يك طرف
خشم و نگاه حاكم قدّاره يك طرف
اي دوستان محبّ علي سخت با ولاست
جام محبّ صادق مولا پر از بلاست
اي دوستان محبّ علي سخت بي رياست
دارد به سينه عشق علي را كه كيمياست
اندر دفاع حقّ علي وجه ذات هو
اهل معامله نبود دوستدار او
لب را چو زن به آيه ي قرآن حق گشود
از قول حق به مدح علي آيه مي سرود
گفتا كه جاهلي تو به آيات مدح او
بشنو فضائلش به خدا اوست وجه هو
آدم كجا فضائل شير خدا كجا
گِل بود و گشت آدم با دست مرتضي
اين گفته ي خداست به آدم كه دور باش
از آن درخت گندم و در راه نور باش
آدم بخورد گندم ممنوعه را ولي
كّفاره ي گناه پدر مرتضي علي
يك عمر خورده نان جو دارم از اين عجب
مُهري زند به كيسه ي نان، صاحب رجب
حجّاج گفت :برتري او به نوح چيست؟
رسوا شوي اگر ز كتابت دليل نيست
گفتا كه نوح زحمت جانانه مي كشيد
بر گمرهان چو نعره ي مستانه مي كشيد
امّا تمام گشت چو صبرش ز روي قهر
نفرين نمود و آب گرفتي تمام دهر
امّا كجاست صبر كسي مثل مرتضي
صبر خداست صبر شه ملك لا فتي
در ديده خار و صبر كند استخوان به حلق
نفرين نكرد صبر علي را ببين به خلق
بي اختيار حاكم خون ريز خنده كرد
گفتا به حرّه برتري از صد هزار مرد
شيواست منطقت ز كتاب رب جليل
گو برتريّ حيدر تو چيست بر خليل؟
گفتا خليل اهل يقين بوده در دلش
گفته چگونه مرده شود زنده از گلش؟
آمد ندا كه نيست به قلبت يقين مگر؟
گفتا فزون شود تو نشانم دهي اگر
در وادي عزيز خدا مرتضي نگر
هرگز نگفته بهر خدايش اگر مگر
گيرد اگر كه پرده ي هفت آسمان خدا
افزون نمي شود به يقين شه ولا
چشم خداست چشم علي چشمه ي حيات
مي جوشد از لبان علي فخر كائنات
دست و زبان و گوش خداوند عالي است
او مرده زنده مي كند از نفس خالي است
با اين چنين فضائل و با اين چنين خصال
صلوات بر محمّد و بر حيدر است و آل
حاكم بگفت:برتريش بر كليم چيست؟
گفتا كه گوش كن كه بداني امير كيست
موسي ز غبطيان چو يكي را زدي به مشت
از ترس مي دويد ز ابناء آن كه كشت
حيدر به ذوالفقار بخواندي به كعبه بين
حكم برائت از همه كفّار و مشركين
در آن مكان كه كشته ز هر خانه يك نفر
كفّار زير لب همه گفتند الحذر
اين حيدر است و با نگهش خصم مي كشد
وز تيغ او كام عدو مرگ مي چشد
اين حيدر است و ضربه دوم نداشته
از كشته ها پشته بسي او گذاشته
اين حيدر است و پا به ركابش چو مي نمود
جبريل از عذاب خدا آيه مي سرود
اين حيدر است و بس كه سريع مي كشد عدو
عاجز شده است قابض الارواح بين از او
اين حيدر است و دست به تيغش چو مي رسيد
بنگر ملك براي بقا صور مي دميد
خرده گرده حيات به يك تار موي او
ولّله قدسيان همه مست از سبوي او
خم قامت فلك ز خم ابروان او
خيبر چشيده قدرت آن بازوان او
احمد نديده مثل علي يار و غم گسار
يك ضربه اش فزون ز عبادات روزگار
حجّاج مثل خيش به گل ماند زين سخن
گفتا به حرّه خويش براندي تو از محن
امّا فضيلت علوي بر مسيح چيست؟
برتر ز روح خالق داور بگو كه كيست
روح الّله است و مادر او مريم طهور
برگو به من تو اي زن آزاده و جسور
پس حرّه گفت مريم عذرا به مرتبت
باشد كنيز فاطمه از روي مرحمت
در وادي مقدّس و در سرزمين قدس
چون خواست وضع حمل نمايد امين قدس
آمد ندا به مريم و او را خطاب كرد
اُخرج خطاب آمد و او را عتاب كرد
كين جا مكان راز و نياز است اي كنيز
بيرون برو ز خانه اگر چه بُدي عزيز
كعبه مگر كه خانه ي راز و نياز نيست
آن جا مگر كه قبله ي اهل نماز نيست
بنت اسد چو حامل عشق بتول بود
آن مادري كه حامي دين رسول بود
تا بر حريم كعبه قدم را گذاشتي
صدها ملك خدا به قدومش گماشتي
آن قدر بُد عزيز خدا مهلتش نداد
تا كه ز در به كعبه در آيد مه وداد
ديوار باز شد كه بدانند انس و جان
تنها علي است مظهر اعجاز در جهان
قدر و شرف نگر كه مسيح روح منجلي
خواند نماز پشت سر مهدي علي
اي آسمان ز هجر رخ يار نازنين
خون گريه كن ز غيبت آن صاحب زمين
يا رب به حق آن زن آزاده اي خدا
يا رب به دوستان علي شاه لافتي
بر سينه هاي چاك شهيدان كربلا
جان رقيه غنچه پژمرده از جفا
روز ظهور مهدي صاحب زمان رسان
دور حيات بي رخ زيباي او چه سان؟