معرفی وبلاگ
حضرت آیت الله خامنه ای در نشست اندیشه های راهبردی ؛ نقش و سهم بانوان را در نظام اسلامی ممتاز و بی بدیل دانستند و خاطر نشان کردند : " نقش بانوان در دوران مبارزه پیروزی انقلاب اسلامی ، بعداز انقلاب بویژه دوره بسیار سخت دفاع مقدس و در عرصه های مختلف ، نقش مؤثر ، ممتاز و بی جایگزینی است که با هیچ معیاری قابل اندازه گیری نیست ." از نگاه رهبر انقلاب اسلامی ، اولین کسی که نقش و جایگاه ممتاز بانوان را درک کرد و زمینه ساز نقش افرینی برجسته زنان در عرصه های مختلف شد ، امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1061014
تعداد نوشته ها : 116
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
GraphistThem267
ويژگيهاى زندگى امام هادى (ع)



مقام امامت ، بعد از امام جواد (عليه السلام ) به پسرش ابوالحسن ، امام على بن محمّد (عليه السلام ) رسيد؛ زيرا همه خصلتهاى


امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضايل و مناقب بود و هيچ كس جز او نبود كه مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش

امام جواد (عليه السلام ) با تصريح و با اشاره ، امامت و جانشينى آن حضرت را بعد از خودش بيان فرمود.


امام هادى (عليه السلام ) در روستايى به نام ((صريّا)) نزديك مدينه در نيمه ماه ذيحجّه سال 213 هجرى ، چشم به اين جهان گشود و

در ((سامرّا)) در ماه رجب (سوّم ماه ) در سال 254 هجرى در حالى كه 41 سال و چند ماه از عمرش مى گذشت ، به شهادت رسيد.

متوكّل (دهمين خليفه عبّاسى ) آن حضرت را به وسيله ((يحيى بن هرثمة بن اعين )) از مدينه به شهر((سامرا))احضاركردوآن حضرت در

سامرا سكونت نمود تا به شهادت رسيد.
مدّت امامت آن حضرت 33سال بود.مادرش اُمّ ولد بود و ((سَمانه )) نام داشت .

فرزندان امام هادى (ع)


فرزندان او عبارتند از:


1 - ابامحمّد، امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كه مقام امامت بعد از امام هادى ( عليه السلام ) به او رسيد.

2 ، 3 و 4 - حسين ، محمّد و جعفر (كذّاب ).

5 - عايشه .


امام هادى (عليه السلام ) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرين تسليم نمود و به شهادت رسيد.

 

دسته ها : مناسبت ها
چهارشنبه دهم 8 1391 11:42

چهل حديث از امام هادي (ع)

 

1. يگانگي خدا
لَمْ يزَلَِ اللهَ وَحْدَهُ لاشيء معه ثُمَّ خَلَقَ الاشياء بديعاً و اختار لِنَفْسِهِ اَحْسَنَ الاَسماءِ؛ 1
خداوند از ازل تنها بود و چيزي با او نبود. سپس اشيا را به صورت نو ظهور آفريد و برايخودش بهترين نام‌ها را برگزيد.

2. فروتني
التواضع اَن تعطي الناس ما تُحِبُّ ان تُعطاهُ؛2
فروتني آن است كه با مردم چنان رفتار كني كه دوست داري با تو چنان باشند.

3. نقد پذيري
لبعض مواليه: عاتِبْ فلاناً و قل له ان الله اذا اراد بِعَبْدٍ خيراً اذا عُوتِبَ قَبِلَ 3
امام هادي(ع) به يكي از دوستانش فرمود: ....

 

به مناسبت ميلاد با سعادت امام علي النقي؛ حضرت هادي عليه السلام چهل حديث از آن امام بزرگوار را مرور مي كنيم.

1. يگانگي خدا
لَمْ يزَلَِ اللهَ وَحْدَهُ لاشيء معه ثُمَّ خَلَقَ الاشياء بديعاً و اختار لِنَفْسِهِ اَحْسَنَ الاَسماءِ؛ 1
خداوند از ازل تنها بود و چيزي با او نبود. سپس اشيا را به صورت نو ظهور آفريد و برايخودش بهترين نام‌ها را برگزيد.

2. فروتني
التواضع اَن تعطي الناس ما تُحِبُّ ان تُعطاهُ؛2
فروتني آن است كه با مردم چنان رفتار كني كه دوست داري با تو چنان باشند.

3. نقد پذيري
لبعض مواليه: عاتِبْ فلاناً و قل له ان الله اذا اراد بِعَبْدٍ خيراً اذا عُوتِبَ قَبِلَ 3
امام هادي(ع) به يكي از دوستانش فرمود: فلاني را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بنده‌اي خواهد، هر گاه توبيخ شود، بپذيرد (و در صد جبران نقص برايد).

4. جايگاه اجابت دعا
اِنَّ للهِِ بقاعاً يحِبُّ اَن يدْعي فيها فَيستَجيبَ لِمَن دَعاهُ و الحَيرُ منها؛4
همانا براي خداوند بقعه‌هاي است كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاي دعا كننده را به اجابت برساند، و حائر حسين(ع) يكي از آنهاست.

5. دنيا جايگاه آزمايش
ان الله جَعَلَ الدنيا دار بلوي و الآخره دار عقبي، و جَعَلَ بَلْوَي الدنيا لِثوابِ الاخرهِ سَبَباً و ثوابَ الاخرهِ مِنْ بَلْوي الدنيا عِوَضاً 5
همانا كه خداوند دنيا را سراي امتحان و آزمايش، و آخرت را سراي رسيدگي، و بلاي دنيا را وسيله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاي دنيا قرار داده است.

6. ستمكار بردبار
اِنَّ الظالِمَ الحالِِمَ يكادُ اَنْ يعضي عليه بِحِلْمِهِ، و انَّ المُحِقَّ السَّفيه يكادُ ان يطْفِيءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفهِهِ 6
به راستي ستمكار بردبار، بسا كه به وسيله حلم و بردباري خود از ستمش گذشت شود و حق‌دار نابخرد، بسا كه به سفاهت خود نور حق خويش را خاموش كند.

7. انسان بي‌شخصيت
مَنْ هانَتْ عليه نَفْسَهُ فلاتَأمَنْ شَرَّهُ 7
كسي كه خود را پس شمارد، از شر او در امان مباش.

8. حكمت ناپذيري دل فاسد
اَلْحِكْمَهُ لا تَنْجَعُ في الطّباع الفاسِدَهِ 8
حكمت، اثري در دل‌هاي فاسد نمي‌گذارد.

9. خدا ترسي
مَنْ اتَّقي الله يتَّقي، وَ مَنْ اطاعَ لله يطاع، و من اطاعَ الخالق لم يبال سَخَطَ المَخْلُوقين، و مَنْ اَسْخَطَ الخالق فَلييقَنَ ان يحِلَّ به سَخَطَ المَخلوقين؛9
هر كسي از خدا بترسد، مردم از او بترسند، هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند، و هركه مطيع آفريدگار باشد، باكي از خشم آفريدگار ندارد، و هر كه خالق را به خشم آورد، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مي‌شود.

10. اطاعت خيرخواه
مَنْ جَمَعَ لَكَ وَدَّهُ وَ رايهُ فَاجْمَعْ له طاعَتَكَ؛10
هر كه دوستي و نظر نهايي‌اش را براي تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براي او همه جانبه گردان.

11. اوصاف پروردگار
اِنَّ اللهَ لا يوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّي يوصَفُ الذَّي تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِكَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَاي في قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِي نَايهِ، كَيفَ الكَيفَ بِغَير اَنْ يقال: كَيفَ، وَ اينَ اْلاينَ بِلا أن يقالَ: اينَ هُو، مُنْقَطِعُ الكَيفِيهِ وَ الاينيهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ 11
به راستي كه خدا جز بدانچه خودش را وصف كرده است، وصف نشود. كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجز است، و تصورات به كنه او پي نبرند، و در ديده‌ها نگنجد، او با همه نزديكي‌اش دور است و با همه دوري‌اش نزديك، كيفيت و چگونگي را پديد آورده، بدون اينكه خود كيفيت و چگونگي داشته باشد. مكان را آفريده، بدون اين كه خود مكاني داشته باشد. او از چگونگي و مكان بركنار است، يكتاي يكتاست، شكوهش بزرگ و نام‌هايش پاكيزه است.

12. رذايل اخلاقي
اَلْحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ المَقتِ، وَالعُجْبُ صارِفُ عَنْ طَلَبَ الِْعِلْمِ داعٍ اِلي الغَمْطِ وَ الجَهْلِ، وَ البُخْلُ اَذَمُّ اْلاَخْلاقِ وَ الَّطَمَعُ سَجيهٌ سَيئَهٌ؛12
حسد نيكويي‌ها را نابود سازد، و فخر فروشي دشمني آورد، و خودپسندي مانع از طلب دانش است و به سوي خواري و جهل فرامي‌خواند، و بخل ناپسنديده‌ترين خلق و خوي است، و طمع خصلتي ناروا و ناشايست است.

13. خدا، آري. روزگار، نه.
روزي يكي از ياران امام هادي(ع) كه بر اثر تصادف با حيواني صدمه ديده بود، بر آن حضرت وارد شد و با اشاره به زخم‌هايي كه برداشته بود، به روزگار بد مي‌گفت. آن حضرت، خطاب به او سخني به اين مضمون فرمودند: روزگار را ملامت نكن؛ زيرا همه حوادث عالم به دست خداوند است و روزگار هيچ نقشي در پيدايش امور ندارد و غير خداوند به گونه مستقل در زندگي مردم مؤثر نيستند و نيز فرمودند: «لاتَعُدْ و لاتَجْعَل للايام صنعاً في حكم الله؛ يعني براي روزگار اثر و نقشي در حكم خداوند، به حساب نياور و قرار مده.».
آن شخص با شنيدن سخنان امام?، به واقعيت امر، آگاه شد و توبه كرد.13

14. نتيجه بي اعتنايي به مكر خدا
من اَمِنَ مَكرَ الله و الْيمَ اَخْذِهِ، تَكَبَّرَ حَتي يحِلَّ به قضاؤه و نافَذَ اَمْرُهُ، وَ مَنْ كان علي بينَهِ مِنْ رَبَّهِ هانَتْ عليه مَصائِبُ الدنيا و لو قُرِضَ و نُشِرَ؛14
هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده باشد، تكبر پيشه كند تا قضاي خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه بر طريق خدا پرستي محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وي سبك ايد؛ اگر چه (بدنش) قيچي شود و ريز ريز گردد.

15. تقيه
لو قلتُ اِنَّ تارِكَ التَّقيهِ كتارك الصَّلاهِ لَكُنْتُ صادقاً؛15
اگر بگويم: هر كس تقيه را ترك كند، مانند كسي است كه نماز را ترك كرده، هر اينه راست گفته‌ام.

16. شكرگزار و شكر
اَلشَّاكِرُ اَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَهِ الَّتِي اَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لِاَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّكْرَ نِعَِمٌ وَ عُقْبي؛16
شخص شكرگزار به سبب شكر، سعادتمند‌تر است تا به سبب نعمتي كه باعث شكر شده است؛ زيرا نعمت كالاي دنياست و شكرگزاري، نعمت دنيا و آخرت است.

17. دنيا جايگاه سود و زيان
اَلدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَروُنَ؛ 17
دنيا بازاري است كه گروهي در آن سود برند و دسته‌اي زيان بينند.

18. پرهيز از تملق
قال ابوالحسن الثالثُ(ع) لِرَجُلٍ و قَدْ اَكْثَرَ مِنْ اِفْراطِ الثَّناءِ عليه اَقْبِلْ علي شَأنِكَ، فَاِنَّ كَثْرَهَ المَلَقِ يهْجُمُ علي الظِّنَّهِ و اذا حَلَلْتَ مِنْ اَخِيكَ في مَحَلِّ الثَّقَهِ، فَاعْدِلْ عَنِ المَلَقِ الي حُسْنِ النِّيهِ؛18
امام هادي(ع) به كسي كه در ستايش از ايشان افراط كرده بود، فرمودند: از اين كار خودداري كن؛ زيرا تملّق بسيار، بدگماني به بار مي‌آورد هنگامي كه در نزد برادر مؤمنت مورد اعتماد و وثوق هستي، از تملق او دست بردار و حسن نيت نشان بده.

19. جايگاه حسن ظن و سوءظن
اذا كان زَمانٌ العَدْلُ فيه اَغْلَبُ مِنَ الجَوْرِ فَحَرامٌ اَنْ تَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءاً حتي يعْلَمَ ذلك منه، و اذا كان زمانٌ الجَوْرُ اَغْلَبُ فيه من العدل فليس لِاَحَدٍ اَنْ يظُنَّ بِاَحَدٍ خيراً مالم يعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ؛19
هر گاه در زمانه‌اي عدل بيش از ظلم رايج باشد، بدگماني به ديگري حرام است، مگر آنكه (آدمي) بدي از كسي ببيند. و هر گاه در زماني ظلم بيش از عدل باشد، نبايد به كسي خوش‌بين باشد، مگر اينكه به نيكي او يقين كند.

20. زيباتر از زيبايي
خَيرٌ مِنْ الخير فاعِلُهُ، و اَجْمَلُ من الجميل قائِلُهُ، و اَرْجَحُ من العلم حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَرِّ جالِبُه، وَ اَهُوَلَ مِنَ الهَوْلِ راكِبُهُ؛20
بهتر از نيكي، نيكوكاري است، و زيباتر از زيبايي، گوينده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدي، عامل آن است، و وحشتناك‌تر از وحشت، آورنده آن است.

21. توقع بي‌جا
لاتَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنُ كَدَرْتَ عليه، وَلاَ الْوَفَاء لِمَنْ غَدَرْتَ به، و لا النُّصحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ اليه، فَاِنَّها قَلْبُ غَيرِكَ كَقَلْبِكَ له؛21
از كسي كه بر او خشم گرفته‌اي، صفا و صميميت مخواه، و از كسي كه به وي خيانت كرده‌اي، وفا طلب نكن، و از كسي كه به او بدبين شده‌اي، انتظار خيرخواهي نداشته باش كه دل ديگران براي تو همچون دل تو براي آنهاست.

22. برداشت خوب از نعمت‌ها
اَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ التَمِسُوا الزِّيادَهَ فيها بِالشُّكْرِ عليها، وَاعْلَمُوا اَنَّ النَّفْسَ اَقْبَلُ شَيءٍ لِما اُعْطِِيتْ وَ اَمْنَعَ شَيءٍ لِما مُنِعَتْ؛22
نعمت‌ها را با برداشت خوب از آنها به ديگران ارائه دهيد و با شكرگزاري افزون كنيد، و بدانيد كه نفس آدمي روآورنده‌ترين چيز است به آنچه به آن بدهي، و باز دارنده‌ترين چيز است، از آنچه آن را بازداري.

23. خشم بر زيردستان
اَلْغَضََبُ علي مَنْ تَمْلِكُ لَوْمٌ؛ 23
خشم به زيردستان از پستي است.

24. عاق والدين
اَلْعُقُوقُ ثُكْلُ مَنْ لَمْ يثْكَلْ؛ 24
نافرماني(فرزند از پدر و مادر) مصيبت مصيبت ناديدگان است.

25. تأثير صله رحم در طول عمر
اِنَّ الرَّجُلَ لَيكُونَ قَدْ بَقِي مِنْ ثَلاثون سَنَهً فَيكُونَ وُصُولاً لِقَرابَته وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَيجْعَلُها الله ثَلاثه و ثلاثين سَنَهً، وَ إنَّهُ لَيكُونَ قَد بَقِي مِنْ أََجْلِهِِ ثَلاثٌ و ثلاثون سَنَهً فيكون عاقّاً لِقَرابَتِهِ قاطِعاً لِرَحِمِهِ، فَيجْعَلُها الله ثلاثَ سنينَ؛25
چه بسا شخصي كه مدت عمرش سي سال مقدّر شده باشد، اما به خاطر صله رحم و پيوند با خويشاوندانش، خداوند عمرش را به 33سال برساند، و چه بسا كسي كه مدت عمرش 33سال مقدر شده باشد، ولي به سبب آزردن خويشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.

26- نتيجه عاق والدين
اَلعُقُوقُ يعَقِّبُ القِلَّهَ اِلَي الذِّلَّه؛26
نارضايتي پدر و مادر، كمي روزي را به دنبال دارد و آدمي را به ذلت مي‌كشاند.

27. بي‌طاقتي در مصيبت
اَلْمُصِيبَهُ للِصّابِرِ واحِدَهٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتانِ؛27
مصيبت براي صابر يكي است و براي كسي كه بي‌طاقتي مي‌كند، دوتاست.

28. همراهان دنيا و آخرت
اَلَنَّاسُ في الدنيا بالاموالِ و في‌الاخره بالاعمال؛ 28
ميزان ارزيابي مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.

29. شوخي بيهوده
اَلْهَزْلُ فُكاهَهُ السُّفَهاءِ وَصَناعَهُ الْجُهّالِ؛29
مسخرگي، تفريح سفيهان و هنر جاهلان است.

30. زمان جان دادن
اَذُكُرُ مَصْرَعَكَ بَينَ يدَي اَهْلِكَ و لا طَبِيبٌ يمْنَعُكَ و لا حَبيبٌ ينْفَعُكَ؛30
وقت جان دادنت را نزد خانواده‌ات ياد كن كه در آن هنگام طبيبي نيست كه جلوي مرگت را بگيرد و نه دوستي كه به تو نفع رساند.

31. نتيجه جدال
اَلمِراءُ يفْسِدُ الصَّداقَهَ القَدِيمَهَ وَ يحِلِّلُ العُقْدَهَ الوَثيقَهَ وَ اَقَلُّ ما فيه اَنْ تَكُونَ فيها الْمُغالَبَهُُ وَ الْمُغالَبَهُ اُسُّ اَسْبابِ القَطِيعَهِ؛31
جدال، دوستي قديمي را تباه مي‌كند و پيوند اعتماد را مي‌گشايد و كمترين چيزي كه در آن است، غلبه بر ديگري است كه آن هم سبب جدايي است.

32. درك لذت در كاستي
اَلسَّهَرُ اَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الجُوعُ يزِيدُ في طِيبِ الطَّعامِ؛32
شب بيداري، خواب را لذت بخش‌تر، و گرسنگي گوارايي غذا را زياد مي‌كند.

33. اسير زبان
راكِبُ الحَروُنِ اَسيرُ نَفْسِهِ، وَ الجاهِلُ اَسِيرُ لِسانِهِ؛33
كسي كه بر اسب سركش سوار است، اسير هواي نفس خويش و نادان اسير زبان خوش است.

34. تصميم قاطع
اَذْكُرْ حَسَراتِ التَّفْرِيطِ بِاَخْذِ تَقْديمِ الْحَزْمِ؛34
افسوس خوردن كوتاهي در انجام دادن كار را، با تصميم‌گيري قاطع جبران كن.

35. خشم و كينه‌توزي
اَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ وَ العِتابُ خَيرٌ مِِنَ الحِقدِ؛35
سرزنش و تندي كليد كم مهري است، و سرزنش بهتر از كينه توزي است.

36. ظهور مقدّرات
المقاديرُ تُرِيكَ ما لم يخْطُرْ بِبالِكَ؛36
مقدرات چيزهايي را بر تو نمايان مي‌سازد كه به فكرت خطور نكرده است.

37. خودخواهان مغضوب
مَنْ رَضِي عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُونَ عليه؛37
هر كه از خود راضي باشد، خشم‌گيران بر او زياد خواهند بود.

38. تباهي فقر
اَلْفَقْرُ شِِرَّهُ النَّفْسِ وَ شِدَّهُ الْقُنُوطِ؛38
فقر مايه آزمندي نفس و سبب نااميدي زياد است.

39. راه پرستش
لو سَلَكَ النّاسُ وادِياً وسيعاً لَسَلَكْتُ وادِي رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالصاً؛ 39
اگر مردم به راه‌هاي گوناگون روند، من به راه كسي كه تنها خدا را خالصانه مي‌پرستد، خواهم رفت.

40. آشكار نكردن برنامه‌ها
اِظْهارُ الشي قبل اَنْ يسْتَحْكِمَ مُفْسِدَهٌ له؛ 40
آشكار كردن هر كاري پيش از آنكه به سامان برسد، آفت آن كار است.

--------------------------------------------------------------------------------
منابع:
[۱] . بحارالانوار، ج۵۴، ص۸۳.
[۲] . الكافي، ج۲، ص۱۲۴؛ وسائل الشيعه، ج۱۵، ص۲۷۳، ح۲۰۴۹۷.
[۳] . وسائل الشيعه، ج۲، ص۱۸؛ مستدرك، ج۴، ص۴۷۴، ح۹۵۷۷.
[۴] . بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۱۳.
[۵] . همان، ج۷۵، ص۳۶۵.
[۶] . تحف العقول، ص۲۹۸.
[۷] . بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۰۰.
[۸] . همان، ج۷۵، ص۳۷۰.
[۹] . بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۸۲.
[۱۰] . همان، ج۷۵، ص۳۶۵؛ تحف العقول، ص۴۸۳.
[۱۱] . بحارالانوار، ج۴، ص۳۰۳، باب ۴.
[۱۲] همان، ج۶۹، ص۱۹۹.
[۱۳] . وسائل الشيعه، ج۷، ص۵۰۹؛ بحارالانوار، ج۵۶، ص۳.
[۱۴] . تحف العقول، ص۴۸۳.
[۱۵] . وسائل الشيعه، ج۱۶، ص۲۱۱.
[۱۶] . بحارالانوار، ج۷۱، ص۴۱۷.
[۱۷] . همان، ج۷۵، ص۳۶۶.
[۱۸] . همان، ج۷۰، ص۲۹۵.
[۱۹] . همان، ج۷۵، ص۳۷۰، باب ۲۸.
[۲۰] . همان.
[۲۱] . همان.
[۲۲] . همان، ج۷۵، ص۳۷۰، باب۲۸.
[۲۳] . همان.
[۲۴] . مستدرك، ج۱۵، ص۱۹۴؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۹، باب۲۸.
[۲۵] . بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۰۳.
[۲۶] . همان، ج۷۵، ص۳۱۸، باب۲۸.
[۲۷] . مستدرك، ج۲، ص۴۴۵؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۸، باب۲۸.
[۲۸] . بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۸.
[۲۹] . همان، ۳۶۹.
[۳۰] . همان، ص۳۷۰.
[۳۱] . همان، ص۳۶۹.
[۳۲] . همان، ص۳۷۹.
[۳۳] . همان، ص۳۶۹.
[۳۴] . همان، ص۳۷۰.
[۳۵] . همان، ص۳۶۹.
[۳۶] . همان، ص۳۷۹؛ اعلام الدين، ص۳۱۱.
[۳۷] . بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۸.
[۳۸] . همان، ص۳۶۸.
[۳۹] . همان، ج۶۷، ص۱۱۲.
[۴۰]

دسته ها : حديث
سه شنبه نهم 8 1391 11:42

روز فتح مكه به دست مسلمانان

دسته ها :
سه شنبه نهم 8 1391 8:53

مناظره (حره) دختر حليمه با حجاج:
«حرّه» دختر«حليمه سعديّه» از شير زنان صدر اسلام بر حجّاج وارد شد.[۱] حجاج از طرز ورود و بي اعتنايي او به دستگاه حكومتش دانست كه اين زن يك بانوي عادي نيست بلكه از متانت و عظمت روحي فوق‌العاده‌اي برخوردار است. پس از اندكي تأمّل پرسيد: «حرّه دختر حليمه توئي؟»
در پاسخ گفت: «فراسهُ مِنْ غيرِ مؤمنٍ» يعني اي غير مؤمن درست فهميدي.
حجاج گفت: «من مدّت‌هاست در انتظار ديدار توام. به من گفته‌اند كه عقيده تو اين است كه علي افضل اصحاب پيغمبر است و تو علي را بر ابوبكر و عمر و عثمان ترجيح داده‌اي».
حرّه گفت: «به شما دروغ گفته‌اند چرا كه عقيده من درباره اميرالمؤمنين علي ـ‌عليه السلام ـ بيش از آنست كه تنها او را بر اصحاب ترجيح ‌دهم، بلكه علي ـ عليه السّلام ـ را بر كساني كه افضل از ابوبكر و عمر و عثمان نيز هستند ترجيح مي‌دهم.»
حجّاج گفت: «مقصود خود را واضح‌تر بگو.»
گفت: «افضل از اصحاب پيغمبر چه كساني هستند و چه كساني از ابوبكر و عمرو عثمان برترند؟»
گفت: «كسان بسياري مانند: آدم و نوح وابراهيم و داوود و سليمان و موسي و عيسي.»
حجاج گفت: «واي بر تو كه اكتفا نكردي كه علي را افضل اصحاب بداني بلكه او را در رديف انبياء نام بردي. زود باش و دليل خود را بر اين مدّعي بگو و اگر دليل واضحي و برهان قاطعي بر اين دعوي نياوري ترا خواهم كشت.»
حرّه گفت: «اين فضيلت را خداوند در قرآن به اميرالمؤمنين علي داده است و آن به اين شرح است:
خداوند در قرآن مجيد درباره آدم گويد: « وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت [۲]
ولي درباره علي ـ عليه السلام ـ گويد: « وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً».[۳]
اين [پاداش] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است
آدم از همه نعمت‌هاي بهشتي مستفيد بود و در بهره برداري از تمام نعمات آزاد بود و تنها از درخت گندم ممنوع بود كه« وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» ونزديك اين درخت نشويد.[۴] فرمود ولي آدم ـ عليه السلام ـ يكسر به سراغ گندم رفت و از گندم خورد و علي ـ عليه السلام ـ منعي از گندم نداشت و همه نعمت‌ها بر او حلال و مباح بود ولي با اين وجود نان گندم نخورد.
حجّاج بي‌اختيار گفت: «أحسنت يا حرّه» اما دليل تو بر افضل بودن علي از نوح و لوط چيست؟» حرّه گفت: خداوند در مورد همسر نوح و لوط مي‌گويد:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[۵]خدا براى كسانى كه كفر ورزيده‏اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد (۱۰)
ولي علي‌ بن ابيطالب را همسري است كه خوشنودي او خشنودي خدا و خشم او خشم خداست. اگر فاطمه از كسي راضي نباشد خداوند از او راضي نشود.
حجّاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما بگو بدانم دليل برتر بودن علي از ابراهيم چه خواهد بود؟»
حرّه گفت: «خداوند در قرآن مجيد از قول ابراهيم ـ عليه السّلام ـ حكايت كرد:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»[۶](ياد كن‏) آنگاه كه ابراهيم گفت‏: (پروردگارا، به من نشان ده‏؛ چگونه مردگان را زنده مى‏كنى‏؟) فرمود: (مگر ايمان نياورده‏اى‏؟) گفت‏: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس‏، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان‏؛ سپس بر هر كوهى پاره‏اى از آنها را قرار ده‏؛ آنگاه آنها را فرا خوان‏، شتابان به سوى تو مى‏آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است‏.)
و حضرت أميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين باره جمله‌اي فرموده است كه دوست و دشمن و خويش و بيگانه اين سخن را از او نقل كرده‌اند و همگي شهادت به صحت آن داده‌اند چه عمل او مصدق گفتارش بود كه مي‌فرمود: «لو كُشِفَ الغِطا مَا ازْدَدْتُ يَقيناً».[۷]اگر همه پرده ها كنار رود چيزي بر ايمان من اضافه نمي شود.
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما دليل تو بر افضل بودن علي از موسي چيست؟»
حرّه گفت: «خداوند در مورد موسي مي‌فرمايد: « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ»[۸]موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش
اما علي در«ليله المبيت» در بستر پيغمبر خوابيد و جان خود را بي تشويش فداي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كرد بطوريكه خداوند بر علي نزد فرشتگان مباهات كرد و در شأن او فرمود: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۹]
و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما دليل تفضيل علي بر حضرت سليمان چيست؟»
گفت: «سخن سليمان در قرآن اين است كه: « رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»[۱۰] گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويى كه خود بسيار بخشنده‏اى
ولي علي مرتضي گويد: «لاحَانَ حِينُكِ! هَيهَاتِ! غُرّي غَيْرِي لا حَاجَهَ لي فيكِ طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً رَجْعَهَ فيهَا»[۱۱] يعني اي دنيا از من دور شو و سراغ من ميا چرا كه من ترا سه طلاقه كرده‌ام و لذا رجوعي از من بر تو نيست.
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما به كدام دليل علي را بر عيسي مسيح ترجيح دهي؟»
حرّه گفت:
«خداوند متعال در قرآن شريف گويد: « إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ»[۱۲] يعني«چون خدا، عيسي را گفت كه اي عيسي آيا تو مردم را گفتي كه من و مادرم را خدا برگيريد عيسي در جواب گفت: خدايا تو منزّهي و من كلام ناحق هرگز نگفته‌ام و اگر گفته‌ بودم تو مي‌دانستي چرا كه تو از درون من آگاهي ولي من از درون و افكار تو بي‌خبرم و فقط تو آگاهي بر غيب داري و من جز آنچه كه تو به دستور دادي نگفته‌ام.»
و عيسي قضاوت و حكومت در اين مورد را به روز قيامت انداخت ولي چون به علي بن ابيطالب نيز قومي در حدّ پرستش گرويدند و قائل به خدائي او شدند در دنيا آنها را مجازات و كيفر فرمود لحظه‌اي تأخير و ضعف نشان نداد.»
حجاج كه انگشت تعجّب به دندان گزيده بود گفت: «احسنت يا حرّه! بخدا قسم كه در دفاعيّات تو كوچكترين خدشه‌اي وارد نيست.»
و آنگاه او را اكرام كرد و جايزه داد.
[۱] . حجاج بن يوسف الثقفي، در جنايت و خونريزي ظلم به شيعيان و سادات شهره خاص و عام است. در اين رابطه به كتاب«شيعه و چهره خون ريز تاريخ، حجاج بن يوسف الثقفي» مراجعه نماييد.
[۲] . سوره طه آيه۱۲۱٫
[۳] . سوره بقره آيه۳۵٫
[۴] . انسان، ۲۲٫الحاكم الحسكاني- شواهد التنزيل – الجزء : ( ۲ ) – رقم الصفحة : ( ۲۹۸ ) – رقم الحديث : ( ۱۰۴۲ / ۱۰۴۶ / ۱۰۴۷ / ۱۰۴۸ / ۱۰۵۱ / ۱۰۵۳ / ۱۰۵۴ / ۱۰۵۵ / ۱۰۵۶ / ۱۰۵۷ / ۱۰۵۸ / ۱۰۵۹ / ۱۰۶۱ ).
[۵] . سوره تحريم، آيه۱۰٫
[۶] . سوره بقره، آيه۲۶۰٫
[۷] . اگر پرده‌‌ها از جلوي چشمانم كنار رود ذره‌اي بر يقينم افزوده نشود.(نهج البلاغه)
[۸] . پس موسي از شهر خارج شد هراسان(سوره قصص) آيه۱۲۱٫
[۹] . سوره بقره، آيه۲۰۷٫ مسند أحمد- ومن مسند بني هاشم- باقي المسند.. – رقم الحديث
[۱۰] . خدايا مرا بيامرز و حكومتي ده مرا كه مانند آن كسي را بعد از من نباشد. سوره ص آيه۳۵٫
[۱۱] . نهج البلاغه، حكمت ۷۷٫
[۱۲] . سوره مائده آيه ۱۱۶و۱۱۷٫

 

دسته ها : متفرقه ديني
دوشنبه هشتم 8 1391 16:37

شعر حماسي مباحثه حره

سروده حسن بهاري

قصريست بس مخوف و در او حاكمي عنود
در نزد او زني ز علي مدح مي سرود

بُد حرّه نام زن ز محبّين مرتضي
حجّاج حاكم است ولي پست و بس دغا

گفتا خبر رسيده علي را تو از وفا
برتر شمرده اي ز دو اصحاب مصطفي

پاسخ بده وگرنه سرت را جدا كنم
اين كار را براي رضاي خدا كنم

زن گفت اي امير دمي كن تو يك نظر
بر محضرت خلاف رساندند اين خبر

هرگز چنين نبوده تو از اين سخن گذر
از اين سعايت و زچنين صحبت الحذر

حجاج شاد گشت و بگفتا كه آفرين
ديگر حذر نما تو ز گفتار آتشين

احسنت بر تو اي زن آزاده مرحبا
از تو همين رواست تو ننموده اي جفا

زن گفت اشتباه نمودي تو اي امير
بشنو و بعد از آن سر من از تنم بگير

اي خاك تيره بر سر آن بي حيا دو كس
من گفته ام علي ز رسل برتر است و بس

از نوح و آدم و ز خليل و كليم و هود
هم از مسيح برتر و او علّت وجود

لايق نيند آن دو بت پست و بي قرين
با خاك كفش قنبر مولاي متّقين

از خشم شد پياله ي چشمش بسان خون
آن حاكم پليد و به كردار پست و دون

جلّاد را صدا زد و نعتي چو باز كرد
آهنگ كشتن زن آزاده ساز كرد

گفتا اگر براي كلامت تو از خدا
حجّت نياوري سرت از تن شود جدا

جلّاد يك طرف زن آزاده يك طرف
خشم و نگاه حاكم قدّاره يك طرف

اي دوستان محبّ علي سخت با ولاست
جام محبّ صادق مولا پر از بلاست

اي دوستان محبّ علي سخت بي رياست
دارد به سينه عشق علي را كه كيمياست

اندر دفاع حقّ علي وجه ذات هو
اهل معامله نبود دوستدار او

لب را چو زن به آيه ي قرآن حق گشود
از قول حق به مدح علي آيه مي سرود

گفتا كه جاهلي تو به آيات مدح او
بشنو فضائلش به خدا اوست وجه هو

آدم كجا فضائل شير خدا كجا
گِل بود و گشت آدم با دست مرتضي

اين گفته ي خداست به آدم كه دور باش
از آن درخت گندم و در راه نور باش

آدم بخورد گندم ممنوعه را ولي
كّفاره ي گناه پدر مرتضي علي

يك عمر خورده نان جو دارم از اين عجب
مُهري زند به كيسه ي نان، صاحب رجب

حجّاج گفت :برتري او به نوح چيست؟
رسوا شوي اگر ز كتابت دليل نيست

گفتا كه نوح زحمت جانانه مي كشيد
بر گمرهان چو نعره ي مستانه مي كشيد

امّا تمام گشت چو صبرش ز روي قهر
نفرين نمود و آب گرفتي تمام دهر

امّا كجاست صبر كسي مثل مرتضي
صبر خداست صبر شه ملك لا فتي

در ديده خار و صبر كند استخوان به حلق
نفرين نكرد صبر علي را ببين به خلق

بي اختيار حاكم خون ريز خنده كرد
گفتا به حرّه برتري از صد هزار مرد

شيواست منطقت ز كتاب رب جليل
گو برتريّ حيدر تو چيست بر خليل؟

گفتا خليل اهل يقين بوده در دلش
گفته چگونه مرده شود زنده از گلش؟

آمد ندا كه نيست به قلبت يقين مگر؟
گفتا فزون شود تو نشانم دهي اگر

در وادي عزيز خدا مرتضي نگر
هرگز نگفته بهر خدايش اگر مگر

گيرد اگر كه پرده ي هفت آسمان خدا
افزون نمي شود به يقين شه ولا

چشم خداست چشم علي چشمه ي حيات
مي جوشد از لبان علي فخر كائنات

دست و زبان و گوش خداوند عالي است
او مرده زنده مي كند از نفس خالي است

با اين چنين فضائل و با اين چنين خصال
صلوات بر محمّد و بر حيدر است و آل

حاكم بگفت:برتريش بر كليم چيست؟
گفتا كه گوش كن كه بداني امير كيست

موسي ز غبطيان چو يكي را زدي به مشت
از ترس مي دويد ز ابناء آن كه كشت

حيدر به ذوالفقار بخواندي به كعبه بين
حكم برائت از همه كفّار و مشركين

در آن مكان كه كشته ز هر خانه يك نفر
كفّار زير لب همه گفتند الحذر

اين حيدر است و با نگهش خصم مي كشد
وز تيغ او كام عدو مرگ مي چشد

اين حيدر است و ضربه دوم نداشته
از كشته ها پشته بسي او گذاشته

اين حيدر است و پا به ركابش چو مي نمود
جبريل از عذاب خدا آيه مي سرود

اين حيدر است و بس كه سريع مي كشد عدو
عاجز شده است قابض الارواح بين از او

اين حيدر است و دست به تيغش چو مي رسيد
بنگر ملك براي بقا صور مي دميد

خرده گرده حيات به يك تار موي او
ولّله قدسيان همه مست از سبوي او

خم قامت فلك ز خم ابروان او
خيبر چشيده قدرت آن بازوان او

احمد نديده مثل علي يار و غم گسار
يك ضربه اش فزون ز عبادات روزگار

حجّاج مثل خيش به گل ماند زين سخن
گفتا به حرّه خويش براندي تو از محن

امّا فضيلت علوي بر مسيح چيست؟
برتر ز روح خالق داور بگو كه كيست

روح الّله است و مادر او مريم طهور
برگو به من تو اي زن آزاده و جسور

پس حرّه گفت مريم عذرا به مرتبت 
باشد كنيز فاطمه از روي مرحمت

در وادي مقدّس و در سرزمين قدس
چون خواست وضع حمل نمايد امين قدس

آمد ندا به مريم و او را خطاب كرد
اُخرج خطاب آمد و او را عتاب كرد

كين جا مكان راز و نياز است اي كنيز
بيرون برو ز خانه اگر چه بُدي عزيز

كعبه مگر كه خانه ي راز و نياز نيست
آن جا مگر كه قبله ي اهل نماز نيست

بنت اسد چو حامل عشق بتول بود
آن مادري كه حامي دين رسول بود

تا بر حريم كعبه قدم را گذاشتي
صدها ملك خدا به قدومش گماشتي

آن قدر بُد عزيز خدا مهلتش نداد
تا كه ز در به كعبه در آيد مه وداد

ديوار باز شد كه بدانند انس و جان
تنها علي است مظهر اعجاز در جهان

قدر و شرف نگر كه مسيح روح منجلي
خواند نماز پشت سر مهدي علي

اي آسمان ز هجر رخ يار نازنين
خون گريه كن ز غيبت آن صاحب زمين

يا رب به حق آن زن آزاده اي خدا
يا رب به دوستان علي شاه لافتي

بر سينه هاي چاك شهيدان كربلا
جان رقيه غنچه پژمرده از جفا

روز ظهور مهدي صاحب زمان رسان
دور حيات بي رخ زيباي او چه سان؟

 

دوشنبه هشتم 8 1391 15:40

 

شق القمر معجزه‏اى از معجزات پيامبر(ص)

1-تاريخ وقوع اين معجزه

در اينكه اين معجزه در زمان رسول خدا(ص)و در مكه انجام‏شده اختلافى در روايات و گفتار محدثين نيست و مسئله‏اجماعى است،ولى در مورد تاريخ آن اختلافى در روايات‏و كتابها بچشم مى‏خورد.

از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده كه گفته‏اند اين داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولى‏مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه‏اين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در يك‏جاى آن از پاره‏اى روايات نقل كرده كه:

اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنج‏سال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نيز اندكى بيش نبود.

2-چگونگى ماجرا

در روايات مختلفى كه در تواريخ شيعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفته‏اند:

اين معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قريش و مشركان مانندابو جهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران انجام شد،بدين‏ترتيب كه آنها در يكى از شبها كه تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود!رسول خدا(ص)

بدانها گفت:اگر من اينكار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟

گفتند:آرى،و آنحضرت از خداى خود درخواست اين معجزه راكرد و ناگهان همگى ديدند كه ماه دو نيم شد بطورى كه كوه‏حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به هم‏چسبيد و همانند اول گرديد،و رسول خدا(ص) دوبار فرمود:

«اشهدوا،اشهدوا»يعنى گواه باشيد و بنگريد!

مشركين كه اين منظره را ديدند بجاى آنكه به آنحضرت‏ايمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو كرد،و ياآنكه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو كرد!

برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو كرده مردم شهرهاى‏ديگر را كه جادو نكرده!از آنها بپرسيد،و چون از مسافران‏و مردم شهرهاى ديگر پرسيدند آنها نيز مشاهدات خود را در دو نيم‏شدن ماه بيان داشتند (3) .

و در پاره‏اى از روايات آمده كه اين ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحين حديث گفته‏اند:منظور از دو بار همان دوقسمت‏شدن ماه است نه اينكه اين جريان دو بار اتفاق افتاده‏باشد. (4) و البته مجموع رواياتى كه درباره اين معجزه وارد شده حدود بيست روايت ميشود كه در كتابهاى حديثى شيعه و اهل سنت‏مانند بحار الانوار و سيرة النبوية ابن كثير و در المنثور سيوطى وديگران نقل شده.

3-گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روايات در اين باره

عموم محدثين و علماى اسلامى درباره وقوع اين معجزه ازرسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روايات را كرده‏اند چنانچه‏مرحوم طبرسى از علماى شيعه در مقام رد گفتار مخالف گفته:

«المسلمين اجمعوا على ذلك فلا يعتد بخلاف من خالف فيه...» (5) مسلمانان بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اينرو بگفتار مخالف‏اعتنائى نيست.

و ابن شهر آشوب در مناقب گويد:

«اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله‏«اقتربت الساعة...»انه اجتمع المشركون.و آنگاه داستان را نقل‏كرده‏» (6) .

و از علماى اهل سنت نيز فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب درتفسير سوره قمر گويد:

«المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فيه‏الانشقاق...» (7) .

مفسران همگى بر اين عقيده‏اند كه در ماه انشقاق پديد آمد و دو نيم شد...

و سپس داستان را بهمانگونه كه ما نقل كرديم بيان مى‏كند.

و از قاضى در شفاء نقل شده كه گفته:

«اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق‏». (8) چنانچه ابن كثير در سيرة النبوية گويد:

«و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلك فى زمنه عليه الصلاة و السلام‏و جاءت بذلك الاحاديث المتواترة من طرق متعددة تفيد القطع عند من‏احاط بها و نظر فيها» (9) .

-مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حديثهاى متواتره‏نيز از طرق متعدده در اين باره رسيده كه براى هر كس كه بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افكنده موجب قطع خواهد شد.

و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نيزفرموده:

«آية شق القمر بيد النبى(ص)بمكة قبل الهجرة باقتراح من المشركين مما تسلمها المسلمون بلا ارتياب منهم‏».

-معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مكه پيش از هجرت بنابدرخواست مشركان از موضوعاتى است كه مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلم‏دانسته و ترديدى در آن نكرده‏اند.

و از دانشمندان معاصر اهل سنت نيز دكتر سعيد بوطى‏نويسنده كتاب فقه السيرة در اينباره گويد:

«و هذا امر متفق عليه بين العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انه‏كان احدى المعجزات‏» (10) .

-و اين چيزى است كه ميان علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسول‏خدا(ص)اتفاق افتاده و يكى از معجزات اوست.

و اين بود نمونه‏هائى از گفتار علماء و محدثين شيعه واهل سنت در اينباره،و از اينرو بهتر آنست كه از ذكر گفته‏هاى‏مخالفان صرفنظر كرده و بدنبال بخش بعدى برويم و انشاء الله‏تعالى در پايان مقاله به برخى از شبهات آنها پاسخ خواهيم داد.

4-دليلى از قرآن كريم

بجز برخى معدود از اهل تفسير همانگونه كه در خلال‏بحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شيعه و اهل سنت گفته‏اند: آيه مباركه:

«اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحرمستمر».

-قيامت نزديك شد و ماه شكافت،و اگر معجزه‏اى ببينند روى بگردانند وگويند جادوئى است مستمر.

درباره همين معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو ميكند كه مشركان درخواست چنين معجزه‏اى كردند و چون‏به وقوع پيوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى ديگر.

تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده كه گفته‏اند:«انشق‏»در اينجا بمعناى‏«سينشق‏»است‏يعنى بزودى در قيامت ماه دونيم خواهد شد و اينكه بلفظ ماضى آمده بخاطر اينكه محققا واقع‏خواهد شد،ولى اين تفسير بگفته علامه طباطبائى و ديگران بسياربى‏پايه است و دلالت آيه بعدى كه مى‏فرمايد:«و ان يرو آية‏يعرضوا،و يقولوا سحر مستمر»آنرا رد مى‏كند براى اينكه سياق آن‏آيه روشن‏ترين شاهد است‏بر اينكه منظور از«آيت‏»معجزه بقول‏مطلق است،كه شامل دو نيم كردن ماه هم ميشود،يعنى حتى‏اگر دو نيم شدن ماه را هم ببينند ميگويند سحرى است‏پشت‏سر هم،و معلوم است كه روز قيامت روز پرده پوشى نيست،روزيست كه همه حقايق ظهور مى‏كند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مى‏گردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنين روزى هم بعد از ديدن‏«شق القمر»باز بگويند اين سحرى‏است مستمر،پس هيچ چاره‏اى نيست جز اينكه بگوئيم شق القمرآيت و معجزه‏اى بوده،كه واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت كند،و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند وبگويند سحر است.

نظير تفسير بالا در بى‏پايگى گفتار بعضى ديگر است كه‏گفته‏اند:كلمه‏«آيت‏»اشاره است‏بآن مطلبى كه رياضى دانان‏اين عصر بآن پى برده‏اند،و آن اينستكه كره ماه از زمين جداشده،همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده،پس جمله‏«و انشق القمر»اشاره است‏بيك حقيقت علمى،كه در عصرنزول آيه كشف نشده بود،بعد از صدها قرن كشف شد.

وجه بى‏پايگى اين تفسير اينستكه در صورتى كه گفتاررياضى دانان صحيح باشد آيه بعدى كه مى‏فرمايد:«و ان يروا آية‏يعرضوا و يقولوا سحر مستمر»با آن نمى‏سازد،براى اينكه از احدى‏نقل نشده كه گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر.

علاوه بر اينكه جدا شدن ماه از زمين اشتقاق است،و آنچه درآيه شريفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چيزى‏و دو نيم شدن آن اطلاق نمى‏كنند،و هرگز جدا شدن چيزى از چيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمى‏گويند.

و نظير وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختياركرده گفته‏اند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمت‏شب‏هنگام طلوع آن است،و نيز اينكه بعضى ديگر گفته‏اند:انشقاق‏قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق.

البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست،كه انشقاق قمر يكى‏از لوازم نزديكى ساعت است.

5-پاسخ از چند اشكال

يكى از اشكالهائى كه بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نيز از اين جهت مشترك است‏اشكالى است كه سابق بر اين،روى فرضيه بطلميوس كه خرق‏و التيام را در افلاك محال مى‏دانستند كرده‏اند و خلاصه فرضيه‏آنها اين بود كه افلاك را اجسامى بلورين مى‏دانستند و مجموعه‏آنها را نيز نه فلك مى‏پنداشتند كه همانند ورقه‏هاى پياز روى‏هم قرار گرفته و ستارگان نيز همچون گل ميخى بر آنها چسبيده‏بود و حركت‏ستارگان را نيز با حركت افلاك مى‏گرفت،يعنى‏هر فلكى حركتى داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخى هم كه‏بر او چسبيده بود حركت مى‏كرد،و روى اين نظريه مى‏گفتندخرق و التيام-يعنى شكسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نيم شدن ماه-و هم چنين داستان معراج‏جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التيام در افلاك ميشد آنرامنكر شده و يا دست‏به تاويل و توجيه در آنها مى‏زدند،غافل ازآنكه قرنها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط،قرآن كريم آنرامردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازى را زده است،آنجا كه درباره خورشيد و ماه و فلك گويد:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك‏تقدير العزيز العليم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم،لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى‏فلك يسبحون‏».

(سوره يس آيه 38-40)

كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبت‏ميدهد،و ثانيا«فلك‏»را مدار آنها دانسته و ثالثا حركت آنها رادر اين مدار بصورت‏«شنا»و شناورى بيان فرموده،و فضاى‏آسمان بى انتها را بصورت درياى بيكرانى ترسيم فرموده كه اين‏ستارگان همچون ماهيان در آن شناورى ميكنند.و علم وكشفيات و اختراعات جديد و سفينه‏هاى فضائى و موشكها وآپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد،و برهيئت‏بطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفن‏كرد. و يا اين آيه كه در سوره فصلت(آيه 11)آمده كه مى‏فرمايد:

«ثم استوى الى السماء و هى دخان‏»كه آسمان را همانند دودى‏دانسته،و آيات ديگر كه جاى ذكر آنها نيست.

اشكال ديگرى كه برخى به اين معجزه كرده‏اند اينستكه اگراينطور كه ميگويند قرص ماه دو نيم شده باشد بايد تمام مردم دنياديده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم اين حادثه را دررصدخانه خود ضبط كرده باشند،چون اين از عجيب‏ترين آيات‏آسمانى است،و تاريخ تا آنجا كه در دست است و همچنين‏كتب علمى هيئت و نجوم كه از اوضاع آسمانى بحث مى‏كندنظيرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنين حادثه‏اى رخ داده‏بود اهل بحث كمال دقت و اعتناء در شنيدن و نقل آن را بكارمى‏بردند،و مى‏بينيم كه نه در تاريخ از آن خبرى هست و نه دركتب علمى اثرى از آن ديده مى‏شود؟

پاسخى كه از اين اعتراض داده‏اند خلاصه‏اش اين است كه‏گفته‏اند:اولا ممكن است مردم آنشب از اين حادثه غفلت كرده‏باشند،زيرا چه بسيار حوادث جوى و زمينى رخ مى‏دهد كه مردم‏از آن غافلند،و اينطور نيست كه هر حادثه‏اى رخ دهد مردم‏بفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشت‏به پشت و سينه بسينه تا عصر ما به يكديگر منتقل كنند.

و ثانيا سرزمين حجاز و اطراف آن از شهرهاى عرب‏غيره رصدخانه‏اى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط كند، رصدخانه‏هائى كه در آن ايام بفرضى كه بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و يونان و غيره بوده،در حاليكه تاريخ ازوجود چنين رصدخانه‏هائى در اين نواحى و در ايام وقوع حادثه هم‏خبر نداده و اين جريان بطوريكه در بعضى از روايات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثت‏يعنى پنج‏سال‏قبل از هجرت اتفاق افتاده.

علاوه بر اينكه بلاد مغرب كه اعتنائى باينگونه مسائل‏داشته‏اند(البته اگر در آن تاريخ چنين اعتنائى داشته بودند)بامكه اختلاف افق داشته‏اند،اختلاف زمانى زياديكه باعث ميشدآن بلاد جريان را نبينند،چون بطوريكه در بعضى از روايات‏آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشيدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و ميانه انشقاق ماه و دوباره متصل‏شدن آن زمانى اندك فاصله شده است،ممكن است مردم آن‏بلاد وقتى متوجه ماه شده‏اند كه اتصال يافته بوده.

از اينهم كه بگذريم،ملت‏هاى غير مسلمان يعنى اهل كليساو بتخانه را در امور دينى و مخصوصا حوادثى كه بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مى‏دانيم،و چه بسيار حوادث مهمتر از اين راناديده گرفته و نقل نكرده‏اند.

اشكال ديگرى هم برخى با استناد به پاره‏اى از آيات كريمه‏قرآنى كرده‏اند كه مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين آيات‏سوره قمر نقل كرده و جواب كافى و شافى به آن داده بتفصيلى‏كه هر كه خواهد به تفسير الميزان آنمرحوم مراجعه نمايد.

و بطور كلى در پاسخ اين گونه اعتراضات و شبهات بايدبگوئيم:

ما وقتى مسئله نبوت را پذيرفتيم و به‏«غيب‏»ايمان آورده ومعجزه را قبول كرديم ديگر جائى براى بحث و رد و ايراد و تاويل‏و توجيه باقى نمى‏ماند،مگر با كدام تجزيه و تحليل مادى مسئله‏شكافتن سنگ سخت‏با ضربه چوب و بيرون آمدن دوازده چشمه‏آب گوارا قابل توجيه است (11) ،و با كدام حساب ظاهرى حاضركردن تخت‏بلقيس در يك چشم برهم زدن از صنعا به‏بيت المقدس قابل درك و قبول است (12) ،و با كدام وسيله‏اى-جز معجزه-ميتوان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ‏«ثعبان مبين‏»تبديل نمود (13) ،و يا با زدن همان عصاى چوبين بدر يا ميتوان آنراشكافت،و دوازده شكاف در آن پديدار كرد، (14) و لشكرى عظيم‏را از آن دريا عبور داد.

اينها و امثال اينها معجزاتى است كه در قرآن كريم آمده وروايات صحيحه اثبات آنها را تضمين كرده كه از آنجمله است‏معجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمى‏توان باتئوريها و فرضيه‏هائى همچون‏«محال بودن خرق و التيام درافلاك‏»و هيئت‏بطلميوسى كه سالها و قرنها بعنوان يك قانون‏مسلم علم هيئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به‏اثبات رسيده و بصورت مضحكه‏اى در آمده دست‏بتاويل و توجيه‏اين آيات و روايات زد،چنانچه برخى در گذشته و يا امروزمتاسفانه اينكار را كرده‏اند.

و اساس اين توجيهات و تاويلات آن است كه ظاهرا اينان‏معناى صحيح‏«نبوت‏»و«وحى‏»و ارتباط انبيا را با عالم غيب و حقيقت جهان هستى ندانسته و يا همه را خواسته‏اند با فكرمادى و عقل ناقص خود فهميده و تجزيه و تحليل كنند،و قدرت‏لا يزال و بى انتهاى آفريدگار جهان را از ياد برده‏اند و در نتيجه به‏چنين تاويلاتى دست زده‏اند و گرنه بگفته‏«ويليم جونز» (15) :

-آن قدرت بزرگى كه اين عالم را آفريد از اينكه چيزى از آن‏كم كند يا چيزى بر آن بيفزايد عاجز و ناتوان نخواهد بود!

و بگفته آن دانشمند ديگر اسلامى‏«دكتر محمد سعيدبوطى‏» (16) اطراف وجود ما و بلكه خود وجودمان را همه گونه‏معجزه‏اى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى كه ما به آنها پيداكرده‏ايم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مى‏دانيم درصورتيكه در حقيقت هر كدام معجزه و يا معجزاتى شگفت‏انگيزاست.

مگر اين ستارگان بى‏شمار،و حركت اين افلاك،و قانون‏جاذبه زمين و يا ستارگان ديگر،و حركت ماه و خورشيد،و اين‏نظم دقيق و حساب شده،و خلقت اينهمه موجودات ريز و درشت‏بلكه خلقت‏خود انسان-كه آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته ناميده-و گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حيات،و هزاران مسئله پيچيده و مرموز ديگرى كه دروجود انسان و خلقت‏حيوانات و موجودات ديگر بكار رفته وموجود است معجزه نيست!

با اندكى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه‏را معجزه ميداند ولى از آنجا كه مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پيدا كرده و از حالت اعجازى آنها غافل شده‏ايم.

يك تذكر پايانى

همانگونه كه گفتيم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حديث صحيح به اثبات رسيده مى‏پذيريم،و اما پاره‏اى از روايات غير صحيح و به اصطلاح‏«شاذ»ى را كه دركتابها ديده مى‏شود،مانند آنكه در مسئله شق القمر نقل شده كه‏ماه به دونيم شد و بگريبان رسولخدا رفت و سپس نيمى از آستين‏راست و نيمى از آستين چپ آنحضرت خارج شد و دوباره به‏آسمان رفت و بيكديگر چسبيد.نمى‏پذيريم و بلكه اينگونه نقلهارا مجعول مى‏دانيم.و بگفته ابن كثير اين گفته برخى‏قصه پردازانى است كه هيچ اصلى ندارد و دروغى آشكار است‏كه صحت ندارد (17) .

و يا پاره‏اى از خصوصيات و رواياتى كه در داستان معراج ومشاهدات رسولخدا صلى الله عليه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روايت صحيح و نقل معتبرى آنرا تاييد نكرده مانمى‏پذيريم و اصرارى هم به قبول آن نداريم.

پى‏نوشتها:

1.بحار الانوار-ج 17-ص 354 و 357.

2.الميزان-ج 19-ص 69 و 72.

3.بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سيره ابن كثير-ج 2-ص 113-121.

4.به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود.

5.مجمع البيان-ج 9-ص 186.

6.بحار الانوار-ج 17-ص 357.

7.مفاتيح الغيب-ج 29-ص 28.

8.بحار الانوار-ج 17-ص 349.

9.سيرة النبوية-ج 2-ص 114.

10.فقه السيره-ص 150.

11.«و اوحينا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاك الحجر،فانبجست منه‏اثنتا عشرة عينا...»(سوره اعراف-آيه 160) .

12.«قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك...»(سوره‏نمل-آيه 40).

13.«فالقى عصاه فاذا هي ثعبان مبين‏»(سوره شعرا-آيه 32).

14.به آيات مباركه سوره بقره-آيه 50 و سوره طه-آيه 77 و سوره شعرا-آيه 63 و سوره‏دخان-آيه 24 مراجعه شود.

15.و 16.فقه السيره-ص 150-151.

17.سيره النبويه ابن كثير-ج 2-ص 120-121.

درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد 3 صفحه 247

رسولى محلاتى

دسته ها : مناسبت ها
يکشنبه هفتم 8 1391 23:28
1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْأَلَ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ‏ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ.


اسوى بن سعيى نقل مي كنى : نزد امام باقر بودم كه شروع كردند به سخن فرمودند بي انكه من سخني بگويم و فرمود : ما ايم حجت هاي خدا و ماايم درهاي خدا و ماايم زبان خدا و ايم صورت خدا و ما ايم دشم خدا در ميان خلقش و ما واليان امر بندگان خدا
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 61 3


3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي سَلَّامٍ النَّخَّاسِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَحْنُ الْمَثَانِي الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ نَبِيَّنَا مُحَمَّداً ص وَ نَحْنُ‏ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ نَتَقَلَّبُ فِي الْأَرْضِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ يَدُهُ الْمَبْسُوطَةُ بِالرَّحْمَةِ عَلَى عِبَادِهِ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ جَهِلَنَا مَنْ جَهِلَنَا وَ إِمَامَةَ الْمُتَّقِينَ.
امام باقر (ع) فرمود: ما هستيم آن مثانى كه خدا به‏پيغمبر خود محمد (ص) عطا كرد، ما همان وجهه خدائيم كه بين شما هستيم مائيم عين خدا در خلقش و دست رحمتش كه به بندگان دراز كرده، شناسد ما را هر كه شناسد و ناديده گيرد ما را هر كه ناديده گيرد، سوگند به پيشوائى متقيان
الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 143

ما رواه طارق بن شهاب عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنه قال: يا طارق، الإمام‏ كلمة اللّه و حجّة اللّه، و وجه اللّه و نور اللّه‏، و حجاب اللّه، و آية اللّه، يختاره اللّه‏
الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري) المتن 17
بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏25 169



مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام 177

دسته ها : حديث
يکشنبه هفتم 8 1391 23:5

 

خانواده، نخستين كانون رشد و آرامش بشري
صدقه تنها به پول نيست!


رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: هر معروفي صدقه به شمار مي‌آ‌يد و هر آنچه را كه مۆمن براي خود و خانواده و همسرش هزينه كند و نيز هر آنچه با آن آبروي خود را حفظ كند برايش صدقه نوشته مي‌شود.


 

خانواده، نخستين كانون رشد و آرامش بشري است كه مراقبت از آن مسئوليتي سنگين به شمار آمده و موجب نجات از رنج و عذاب دنيوي و اخروي خواهد شد. قرآن كريم و روايات وارده از اهل‌بيت عليهم‌السلام براي خانواده اهميت ويژه‌اي قائل شده و احكام و آداب فراواني براي رشد و بالندگي آن مقرر كرده‌اند كه افزون بر رعايت آن‌ها براي رفاه و آسايش و رشد و تعالي خانواده، بايد از خداي سبحان نيز نجات و آسايش خانواده را درخواست كرد.

خانواده

وقتي حضرت ابراهيم(عليه السلام) به فرمان خدا همسر و فرزند خود را به مكه آورد، دست به دعا برداشت و عرض كرد: پروردگارا! من برخي از فرزندانم(اسماعيل و نسل او) را در سرزمين بي‌كشت و زرع، در كنار خانه محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا! تا نماز را برپا دارند، پس دل‌هاي گروهي از مردم را به آنان گرايش ده و آنان را از ميوه‌ها و محصولات روزي عطا كن، باشد كه سپاسگزاري كنند؛ همچنين جناب لوط كه پس از تلاش فرهنگي فراوان نتوانست مردم را از هلاكت برهاند براي نجات خانواد با ايمان خود چنين دعا كرد:
پروردگارا! من و خانواده‌ام را كه تنها گروندگان به من هستند از وزر و وبال آنچه اين مردم انجام مي‌دهند، رهايي بخش.
حضرت يعقوب(عليه السلام) براي تأمين نياز خانواده خود، فرزندانش را به دربار حاكم مصر فرستاد تا با دريافت گندم مورد نياز، قحط‌سالي را سپري سازند و حتي در دومين بار براي دريافت گندم، فرزند محبوب خود، بنيامين را نيز همراه برادران وي گسيل داشت.




رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: هر معروفي صدقه به شمار مي‌آ‌يد و هر آنچه را كه مۆمن براي خود و خانواده و همسرش هزينه كند و نيز هر آنچه با آن آبروي خود را حفظ كند برايش صدقه نوشته مي‌شود و فرمود: بهترين شما كساني هستند كه براي خانواده خود بهترين باشند و من براي خانواده خودم بهترين شما هستم و نيز فرمود: كسي كه به بازار رود و تحفه‌اي بخرد و آن را براي خانواده خويش ببرد مانند كسي است كه صدقه‌اي را به سوي نيازمندان مي‌برد.
امام رضا(عليه السلام) فرمود: هر كس روزي را از راه حلالش بجويد و براي خود و خانواده‌اش هزينه كند همانند مجاهد در راه خداست. آن امام (عليه السلام) در ادامه اين حديث فرمود: اگر مردي دچار تنگدستي شد، به ضمانت خدا و پيامبرش(صلي الله عليه وآله) به ميزان غذاي مورد نياز خانواده‌اش وام بگيرد و اگر پيش از بازپرداخت وام خود وفات يافت، بر عهده پيشواي مسلمانان است كه وام وي را بپردازد.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: هرگاه يكي از شما تنگدست شد، سفر كند و در پي فضل خدا باشد و خود و خانواده‌اش را ناراحت نكند.
احسان و نيكي به خانواده بايد متناسب با توانايي فرد باشد، از اين رو امام رضا(عليه السلام) فرمود: صاحب نعمت بايد براي خانواده خود گشايشي فراهم كند.


هم غذا شدن با خانواده

مۆمن بايد خانواده خود را در همه خوشي‌ها و نعمت‌ها سهيم كند، حتي در غذا خوردن نيز با آنان باشد. قرآن كريم در آيه 71 سوره مباركه «نحل» مي‌فرمايد: «وَاللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاء أَفَبِنِعْمَةِ اللّهِ يَجْحَدُونَ؛ و خدا برخي از شما را در بهره‌وري از روزي، بر برخي ديگر برتري بخشيده است، پس كساني كه برتري داده شده‌اند، حاضر نيستند روزي خود و امكان بهره‌برداري آزادانه از آن را در اختيار بردگان خود قرار دهند تا در آن با هم برابر باشند
امام صادق(عليه السلام) در تطبيق اين آيه فرمود: شايسته نيست كسي غذايي را به خود اختصاص دهد و خانواده‌اش را در آن سهيم نكند.
حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) يكي از نشانه‌هاي تواضع را در هم‌غذا شدن مرد با خانواده‌اش مي‌داند و مي‌فرمايد: آيا شما را به پنج چيز آگاه نكنم كه اگر در كسي باشد متكبر نيست؟ چوپاني و بستن گوسفند، پوشيدن لباس پشمي، همنيشني با تهيدستان، سوار شدن بر الاغ (كنايه از مركب ارزان قيمت) و هم غذا شدن مرد با خانواده‌اش.

منبع :
مفاتيح الحيات ، آيت الله جوادي آملي

يکشنبه هفتم 8 1391 14:22













امروز هم مثل روزاي پيش نماز صبحم قضا شد در صورتي كه ساعتم را براي پيش از اذان تنظيم كرده بودم كه مثلا براي نماز شب بيدار شوم هر وقت انسان هاي با ايمان و مؤمن رو ميبينم كه چقدر به نمازهاي واجب و مستحب اهميت ميدن با خودم عهد ميكنم هرگز نگذارم نمازم قضا بشه و وقتي از فضايل و بركات نماز شب ميشنوم مدهوش ميشم با خودم ميگم تا كي خواب و تن پروري؟ از امشب نماز شب رو شروع ميكنم و هرگز تركش نميكنم با انگيزه دو چندان ساعت رو تنظيم ميكنم و ميخوابم با ذكر و قول و قرار با خدا به رختخواب ميرم هنوز چيزي نگذشته كه ساعت زنگ ميزنه اه چقدر زود گذشت چشمامو نيمه باز ميكنم و ساعتو براي چند دقيقه بعد تنظيم ميكنم واي كه دل كندن از اين خواب شيرين چقدر سخته با خودم ميگم حالا امشب خيلي خستم همون نماز صبحمو بخونم هنر كردم. وقتي چشمامو باز ميكنم ميبينم نماز صبحم نيز قضا شده و الان مدتهاست اين شده برنامه من تا جايي كه خودمو به فراموشي ميزنم كه ساعتم رو حتي براي نماز صبح تنظيم كنم و يا از خانواده بخام كه بيدارم كنند بارها با خودم فكر كردم كه چرا من كه هم اهميت نماز رو ميدونم هم فضيلت و بركاتش رو و هم از ته دل تصميم ميگيرم چي ميشه هرگز موفق نشده ام؟!

ميدانم براي خيلي از شما عزيزان هم چون من اين پرسش پيش آمده پس با هم به تعدادي از علل سلب توفيق نماز شب و صبح اشاره ميكنيم و ميكوشيم راه حلي برايشان بيابيم .

عوامل سلب توفيق از نماز صبح و همچنين نماز شب به دو گروه عمده دسته بندي مي شود :


الف : عوامل مادي
كه برخي از اين عوامل شامل موارد ذيل مي باشد


1- فقدان برنامه ريزي و نظم در زندگي


از مهمترين عوامل مادي كه مانع از توفيق درك نماز صبح مي گردد فقدان برنامه ريزي و نظم در زندگي مي باشد مانند فقدان برنامه اي منظم براي خواب و يا ايجاد مشغله هاي پراكنده و فراتر از توانايي هاي خود كه نتيجه اي جز ايجاد خستگي مفرط ندارد .


2- پرخوري در شب


علتي ديگر خواب طولاني و سنگين پرخوري در شب مي باشد. حضرت عيسي (علي نبينا و آله و عليه السلام ) خطاب به بني اسرائيل فرمود: « اي بني اسرائيل ! خوردن خود را زياد نكنيد، زيرا هر كس بر خوردن خود بيفزايد، بر خوابيدن خود هم مي افزايد و هر كس كه بر خواب خود بيفزايد، از نماز كم مي گذارد (و در نتيجه) در زمره غافلان نوشته مي شود». 1


3- كسلي و تنبلي افراد


4- غرق شدن در مسائل مادي و دنيويي


حضرت عيسي (علي نبينا و آله عليه السلام ) نقش دنيا زدگي را در بي حوصلگي افراد نسبت به عبادات اينچنين ترسيم مي نمايد كه : همچنان كه بيمار بر غذاى لذيذ نگاه مي كند و بدليل شدت درد لذّت آن را نمى‏چشد، همچنان فرد دنيادار نيز همراه با عشق به مال نه لذّتى از عبادت مى‏برد و نه شيرينى و حلاوتش را مى‏چشد. 2


5- خوردن غذاهاي نامناسب در شب


برخي از غذاها بگونه اي مي باشند كه اعصاب و بدن را سست مي نمايند . لذا اگر شب ها از ماست ، دوغ ، كشك و مانند آن استفاده شود خواب بر انسان چيره شود ؛ و يا خوردن غذاهاي چرب و سنگين موجب سنگيني خواب مي گردد و اين امور باعث مي شود انسان براي بيدار شدن از خواب دچار مشكل گردد .

ب : عوامل معنوي
1- ضعف در خداشناسي


يكي از مهمترين عوامل معنوي كه موجب مي شود تا انسان نسبت به نماز صبح به سختي از خواب بيدار گردد ، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وي مي باشد .

فرض كنيد اگر با يكي از مسئولين كه حل مشكل تان در دست اوست قراري گذاشته ايد . و يقين داريد كه وي در همان ساعت مقرر منتظر شما است . آيا واقعا شب به راحتي مي خوابيد و دير بر سر قرار حاضر شده و يا با كسلي با وي مواجه مي شويد؟


وضو گرفتن ، خواندن سوره هاي توحيد و معوذتين ، ذكر صلوات و تسبيحات اربعه و تسبيح حضرت زهرا ( سلام الله عليها ) ، آية الكرسي ، بخصوص خواندن آيه ي آخر سوره ي كهف و نيز توسل به امام زمان براي محروم نماندن از فيض نماز اول وقت و ... از جمله اموري است كه خواب مؤمن را همراه با هدف و انگيزه مي كند و اين توجه و هدفمندي در بيداري صبح تأثيرگذار خواهد بود .
اگر انسان واقعا نسبت به الطاف الهي كمترين معرفتي داشته باشد و بداند كه كسي كه قرار است به هنگام نماز با وي صحبت كند هماني است كه ما را از نيستي به دنيا آورده و تمامي نعمت هاي خود را نيز بر ما ارزاني داشته تا به نهايت كمال و درجات بالاي بهشتي دست پيدا كند . او همانيست كه اختيار كمي و زيادي روزي ما را دارد ؛ هماني است كه مرگ و زندگي ما در يد قدرت اوست و ... با اين حال آيا نسبت به نماز با بي حالي برخورد خواهيم كرد و يا آنكه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهيم پرداخت .


2- گناه








اعمال و رفتاري كه انسان در طي روز انجام مي دهد نقش بسيار مهمي در توفيق انسان نسبت به عبادات دارد يعني هر چه در طي روز كارهاي شايسته از انسان سر بزند توفيقات انسان نيز براي اعمال خوب ديگر بيشتر فراهم مي شود و هر چه به گناه آلوده شود توفيق اعمال خوب از وي سلب مي گردد ؛ لذا بايد نسبت به اين مسأله بسيار حساس بود تا بواسطه گناه درك لذت سحرخيزي را از دست نداد

بعضي از گناهان كه معمولا دامنگير جوانان مي باشد از قرار ذيل است .

- ديدن صحنه هاي و تصاوير غير اخلاقي از طريق اينترنت ، ماهواره ، تلفن همراه و ...

- چشم چراني - برقراري روابط نامشروع با جنس مخالف - استفاده از غذاهايي كه حلال نيستند.

- استفاده از غذاهايي كه پاك نيستند.- دروغ گفتن - استهزاء و تحقير ديگران - ايجاد مزاحمت و آزار همكلاسي ها و يا هم خوابگاهي ها


3- ضعف اراده


سحرخيزي اراده و عزم مي خواهد. دوست داشتن تنها كافي نيست ، بايد با تصميم جدي خوابيد. ضعف اراده از مهم ترين عوامل محروم ماندن از سحرخيزي مي باشد. بايد با اين ضعف و سستي اراده مبارزه كرد. امام علي (ع )مي فرمايند: « ضادوا التواني بالعزم»3؛ « به وسيله عزم ، با سستي مبارزه كنيد».

با توجه به آنچه گفته شد راهكارهايي حل اين مشكل در هفت محور قابل ارائه مي باشد:

اول : فعاليت هاي روزانه 1- تنظيم برنامه اي منسجم و منظم جهت جلوگيري از خستگي مفرط
2- انتقال فعاليت هاي شبانه به بعد از نماز صبح چراكه كه معمولا اينگونه فعاليت ها تا پاسي از شب به طول مي انجامد و باعث خواب ماندن از نماز صبح مي شود اما با انتقال اين فعاليت ها به بعد از نماز صبح علاوه بر از دست ندادن نماز ، بازدهي بيشتري نيز نسبت به فعاليت هاي خود كسب مي نمائيم

3- از سيستم مراقبه ، مشارطه ، محاسبه استفاده كنيد، يعني با خود شرط نمائيد كه گناهي انجام ندهيد سپس در طول روز مراقب اعمال خويش باشيد (چه در زمان حضور در كلاس و كتابخانه و خوابگاه و ... ) و شب هنگام محاسبه كنيد تا ببينيد تقوي را رعايت نموده ايد و در طول روز آيا گناهي مرتكب شده ايد و در صورتي كه تقوي را رعايت ننموده ايد توبه نموده و با خود شرطي را بگذاريد تا ديگر مرتكب آن گناه نشويد .

4- تماشاى صحنه و فيلم هاى مبتذل و آلوده به گناه و همين طور رفتن به محيط هاى نامناسب را ترك نمائيد .

5- از گفتگو با جنس مخالف، نگاه كردن به آنها، خنديدن در منظر نامحرم جدا خودداري كنيد.

6- از آنجا كه ممكن است ارتكاب برخي از گناهان به دليل عدم اطلاع از آنها باشد ، لذا جهت فراگيري واجبات و محرمات ديني مطالعه بيشتري نموده و به كتابهاي ذيل مراجعه فرمائيد :

- مطالعه رساله عمليه مرجع تقليد خود

- پرسش و پاسخ دانشجويي شماره 18 (احكام نگاه و پوشش )

- كتاب واجبات و محرمات در شرع اسلام / آيت الله مشكيني / دفتر نشر الهادي / 1378 ش

- گناهان كبيره شهيد دستغيب (ره)

دوم : خوراك شبانه
در خصوص خوراك شبانه نكات زير را رعايت فرمائيد :

1- شام را در ابتداي شب بخوريد زيرا هر چه وقت خوردن شام به اول شب نزديك تر بوده و با وقت خواب فاصله داشته باشد هم خواب راحت تري خواهيد داشت و هم براي نماز صبح با مشكل كمتري مواجه خواهيد شد .

2- بلافاصله قبل از خواب چيزي نخوريد:

اگر در فاصله ي زماني كمتر از دو ساعت به خوابيدن، چيزي بخوريد وبعد به رختخواب برويد بدن شما درگير هضم غذا خواهد بود و اين امر مي تواند در خواب شما اختلال ايجاد كند و يا اصلا زمان به خواب رفتنتان را طولاني كند.

3- سعي كنيد زود بخوابيد ، زيرا تحقيقات نشان داده است كه خواب يك سوم ابتداي شب كاملتر و با آرامش تر مي باشد و لذا خستگي را از تن انسان، بهتر خارج مي كند.

4- پر خوري نكنيد : بايد از افراط و تفريط در خوردن پرهيز شود. كم خوري غير از نخوردن يا بد خوردن است . ميزان كم خوري را رسول اكرم (ص ) چنين مي فرمايند: كُلْ وَ أَنْتَ تَشْتَهِي وَ أَمْسِكْ وَ أَنْتَ تَشْتَهِي در حالي كه اشتها داري ، بخور و در حالي كه (هنوز) اشتها داري ، از خوردن دست بكش.4

5- غذاي مناسبي ميل نمائيد : كيفيت غذا جوري باشد كه اعصاب و بدن سست نشود. شب ها از ماست ، دوغ ، كشك و مانند آن استفاده نشود يا در كنار آن ها چند دانه خرما يا كشمش يا مويز و مانند آن تناول شود. هر كس بايد با توجه به مزاج خود، برنامه غذايي مناسبي براي خود داشته باشد. دقت كنيد چه غذاهايي قوت مي بخشد، چه غذاهايي سستي و نسبت به چه غذاهايي حساسيت داريد. مثلا خرما براي بعضي مزاج ها سازگار نيست ، زيرا موجب جوش صورت و دمل مي شود.

6- از خوردن مال حرام پرهيز نمائيد .


يكي از مهمترين عوامل معنوي كه موجب مي شود تا انسان نسبت به نماز صبح به سختي از خواب بيدار گردد ، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وي مي باشد .
سوم: چگونگي خواب و استراحت براي بيدار شدن در سحر
1- زود بخوابيد : بگونه اي برنامه ريزي نمائيد كه حداكثر تا ساعت ده شب در رختخواب خود باشيد .

2- خواب قيلوله و قبل از ظهر - كه استحباب شرعي هم دارد - ترك نشود. اين خواب مختصر، ولي بسيار مفيد است . اگر قبل از ظهر ميسر نيست با فاصله اي بعد از ناهار انجام گيرد. اگر اصلا خواب روز ميسر نيست ، حداقل بايد دقايقي دراز كشيد.







پيامبر گرامي اسلام فرمود: از خوردن غذاى سحر براى روزه‏ى روز كمك بگيريد و از خواب قيلوله براى بيدارى يارى بخواهيد. 5

3- محل استراحت خود را طورى طراحى و انتخاب كنيد كه مُشرف به پنجره و فضاى باز باشد تا تغييرات جوّى (رنگ آسمان و تغييرات نور هوا) براى شما ملموس باشد.

4- اگر اطرافيان شما دير مى‏خوابند، شما سعى كنيد محل خواب خود را در جائى كه سر و صداى كمترى دارد و مزاحمتى براى شما نيست انتخاب كنيد و هر چقدر زودتر بخوابيد و هرچه خواب شما با آسودگى و در محيطى آرام صورت گيرد، بالطّبع برخاستن شما براى كارهاى صبح، بهتر و و مقدورتر خواهد شد. يكى از عللى كه سبب خواب ماندن در صبح‏ها مى‏شود اين است كه روح و جسم انسان از لحاظ كمى و كيفى استراحت كافى برخوردار نيست. حداقل 6 ساعت خواب براى يك انسان مورد نياز است در اين مدت زمان بدن بايد طورى به خواب برود كه استراحت عميق احساس شود. اگر انسان بعد از اين نوع استراحت، خودانگيز از خواب بيدار شد اين نشانگر خواب و استراحت به ميزان مطلوب است.

5- محيط خوابتان را براي بيدار شدن مساعد كنيد:

جايي كه در آن مي خوابيد و صبح قرار است در آن بيدار شويد خودش مي تواند يك عامل براي سحر خيزي باشد. هر چند اين عامل در افراد مختلف متغير است اما مثلا داشتن يك اتاق خواب منظم و مرتب و تميز مي تواند بسيار در سحرخيز بودن شما موثر باشد و نظم اين اتاق سبب شود كه شما احساس كنيد، سر زماني كه با خود قرار گذاشته ايد بايد از خواب بيدار شويد.

6- به اندازه كافي بخوابيد: اين يكي از عوامل اصلي است كه سبب مي شود افراد با زود از خواب بيدار شدن مشكل داشته باشند، در اصل داشتن خواب كافي ، زود بيدار شدن از خواب را چندين بار آسان تر ميكند.

7- بر تمرين دادن بدن اصرار داشته باشيد: سعي كنيد هميشه رأس يك ساعت خاص از خواب بيدار شويد بيدار شدن از خواب در يك ساعت خاص مي تواند سبب ايجاد عادت براي بيداري در آن ساعت در بدن شود و فراموش نكنيد سحرخيزي تنها يك عادت است.

8- به بدن خود گوش دهيد: بدن شما خيلي خوب مي تواند احتياجاتش را به شما اطلاع دهد، اگر هنگامي كه صبح از خواب بيدار مي شويد هنوز احساس خستگي ميكنيد سعي كنيد شبها زودتر به رختخواب برويد بدن شما كم كم يك الگوي معين براي خوابيدن و بيدار شدن پيدا ميكند و كاملا بر آن منطبق خواهد بود.

9- آداب خواب را رعايت كنيد ، از جمله : وضو گرفتن ، خواندن سوره هاي توحيد و معوذتين ، ذكر صلوات و تسبيحات اربعه و تسبيح حضرت زهرا ( سلام الله عليها ) ، آية الكرسي ، بخصوص خواندن آيه ي آخر سوره ي كهف و نيز توسل به امام زمان براي محروم نماندن از فيض نماز اول وقت و ... از جمله اموري است كه خواب مؤمن را همراه با هدف و انگيزه مي كند و اين توجه و هدفمندي در بيداري صبح تأثيرگذار خواهد بود . البته اگر بجا آوردن همه ي آداب خواب برايتان سخت است ، به هر ميزان كه مقدورتان مي باشد انجام دهيد .



منبع : وبلاگ سيد مصطفي علم خواه
فرآوري: محمدي_گروه دين و انديشه تبيان

دسته ها :
يکشنبه هفتم 8 1391 10:22

با تشكر از بازديد شما عزيزان

دوستان فرموده بودند كه بعضي از عكس ها باز نمي شه

 

من امكتحان كردم

همشون باز مي شن

 

فقط كمي صبر كنيد تا همه عكس ها باز بشن

 

ممنون از صبر و حوصله شما عزيزان

 

دسته ها :
يکشنبه هفتم 8 1391 9:30
X