حضرت آيت الله جوادي آملي: خداي سبحان از زبان حضرت عيسي (عليه السلام) ميفرمايد: ﴿ومبشراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه أحمد﴾: به شما بشارت ميدهم وجود پيامبري پس از خود را كه نام [مبارك] او احمدصلي الله عليه و آله و سلم است. بشارت در موردي است كه پيامبر بعدي مطلب نو و تازهاي را براي امتش يا براي ديگران بياورد، اگر پيغمبر خاتم در سطح انبياي گذشته يا در سطح رسالت عيساي مسيح (عليه السلام) سخن گفته باشد اولاً نيازي به آمدن پيغمبر نبود، ثانياً مجالي براي بشارت نبود چون پيغمبر جديد سخن تازه اي نميآورد تا حضرت عيسي (عليه السلام) به آمدنش بشارت دهد. از اينكه در سوره «صفّ» ميفرمايد: عيساي مسيح به قومش فرمود: من كتاب آسماني پيامبر گذشته را تصديق ميكنم و نسبت به آينده، آمدن پيامبري را بشارت ميدهم، معلوم ميشود كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از حضرت عيسي (عليه السلام) افضل و قرآن از انجيل بالاتر و رهآورد پيغمبر اسلام بيش از رهآورد مسيح (عليه السلام) است تا معناي بشارت تحقّق يابد. پس رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بر اساس تبشير حضرت مسيح (عليه السلام) همه مزاياي علميانبياي گذشته را، كه عيساي مسيح داشت، و همه مزاياي خاصّه عيساي مسيح را داراست.
ره آورد آسماني رسول اكرم
خداوند ميفرمايد: همه انبيا حقّ آوردند ولي كتب انبياي گذشته، زير هيمنه و سيطره ونفوذ قرآن كريم حفظ ميشود؛ وقتي خدا قرآن را مُهَيْمن بركتب انبياي پيشين قرار داده، چون كمال علميهر پيامبري در كتاب آسماني او و كمال علميپيغمبر خاتم نيز در قرآن ظهور ميكند، پس رهآورد رسول خدا بالاتر از كتب انبياي پيشين است. هر پيغمبري امتش را به محتواي كتابش دعوت ميكند و عصاره دعوت پيامبر خاتمكه خود واجد معارف قرآن است، نيز هدايت به مضامين بلند قرآن كريم است. حاصل آنكه: مقام و شخصيت معنوي هر پيغمبر در كتاب آسماني او تجلي ميكند، مقام موساي كليم در حدّ تورات و مقام عيساي مسيح در حدّ انجيل جلوهگر شده است، انبياي پيشين نيز در حدّ كتب و صحف آسماني خود ظهور كردهاند، وقتي سيطره و فضيلت قرآن بر همه كتابهاي انبياي سلف ثابت شود سيطره و فضيلت رسول خاتم نيز بر ديگر انبيا ثابت ميشود، زيرا پيغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهيمن است، پس پيغمبر اسلام مهيمن است.
قرآن ممثل از برجستهترين مزاياي علمي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن است كه خداي سبحان قرآن را بهاو آموخته و حقيقت آن را در قلب مطهر او القا كرده، پس زماني ميتوانيم سيره علمي رسول گرامي را ارزيابي كنيم كه حقيقت قرآن را بشناسيم و هر آنچه به عنوان آيه تدويني كتاب اوست در وجود مبارك آن پيامبر، به عنوان آيه تكويني و وجود عيني متحقّق است، و اگر براي معارف كتاب آسماني درجاتي هست، براي ولايت و رسالت اوليا و فرستادگان خدا نيز مراتبي خواهد بود، و اگر اكتناه قرآن مقدور همه نيست، لااقل دسترسي به برخي از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه همان ميزان ميتوان رسول خدا و سيره علميآن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم را شناخت.
اسوه جهانيان
آياتي درقرآن رسول خدا را به عنوان اُسوه والگوي انسانها معرفي ميكند وآياتي ديگر، آن حضرت را مهذّب و تزكيه شده الهي ميداند آنگاه ميفرمايد: او اسوه شماست، به او اقتدا كنيد فرموده خدا كه: ﴿لقد كان لكم في رسول الله اُسوة حسنة﴾ بعد از آن است كه پيغمبر خود را به آداب الهي مؤدّب ساخته، با دستوراتي نظير: ﴿خذ العفو وآمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين﴾ آراسته است. درعظمت رسول خدا همين بس كه خداي سبحان ميفرمايد: ﴿ولقد اتيناك سبعاً من المثاني والقران العظيم﴾ ما سوره مباركه «فاتحة» و قرآني عظيم را به تو داديم. كتابي كه: ﴿لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية الله﴾ اگر حقيقت آن را بر كوه نازل ميكرديم آن كوه متلاشي ميشد، كوه توان تحمّل عظمت قرآن را ندارد امّا تو به خوبي آن را تحمّل ميكني. آنان كه در برابر قرآن، هيچ عكس العملي نشان نميدهند به اين جهت است كه قرآن را تحمّل نكردهاند، تنها اندكي از وجود لفظي و كتبي يا از مفهوم ذهني آن بهرهبرده، وحي قرآني در جانشان ننشسته است و گرنه آنان نيز در خود احساسي داشتند و برخود ميلرزيدند چنانكه دراين باره ميفرمايد: ﴿الله نزل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني تقشعرُّ منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم إلي ذكر الله... ﴾: اندام كساني كه از خشيت الهي برخوردارند در برابر عظمت قرآن ميلرزد، ابتدا بي تابي ميكنند، سپس به آن مأنوس شده بدن و دلشان ميآرمد. آنان كه واكنشي در برابر قرآن ندارند براي آن است كه وحي قرآني به دلشان نمينشيند و گرنه مؤمن هنگاميكه قرآن بر او تلاوت ميشود بر ايمانش افزوده ميگردد: ﴿إذا تليت عليهم اياته زادتهم إيماناً﴾ و هنگام ياد حق، دل او ميتپد: ﴿الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم﴾ اگر با ذكر نام الهي دل ما نميتپد براي آن است كه به دلمان راه پيدا نكرده، ذِكر لفظي هست ولي ذُكر قلبي نيست، ياد خدا كه به دل راه يافت حتماً آن دل در برابر محبوب مطلق، به تپش درميآيد، خاصيّت ذكر خدا آن است كه، ابتدا همراه آن تپش باشد، سپس انس و آرامشِ لذت بخشي پديد آيد و هر چه ظرفيت قلب بيشتر و انس با قرآن افزونتر باشد، تحمّل آن و آرامش در سايه آن بيشتر خواهد بود، لذا اگر قرآن بر كوه نازل ميشد آن را متلاشي ميكرد ولي بر قلب رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و آن حضرت همچنان آرام بود ﴿نزل به الروح الأمين ٭ علي قلبك لتكون من المنذَرين﴾ قلب او آن قدر استوار و مستحكم بود كه از هر كوهي متصلّبتر مينمود.
عظمت در اخلاق خداوند پيامبر خود را به عظمت اخلاقي ميستايد: ﴿و إنك لعلي خلقٍ عظيمٍ﴾ با جمله اسميه و تأكيد، ميفرمايد: تو داراي اخلاق عظيمي هستي، وقتي خداي سبحان از چيزي به عظمت ياد كند، معلوم ميشود كه از عظمت فوق العادهاي برخوردار است چون او هرچيزي را به عظمت نميستايد؛ بسياري از موارد را با صفت «ضَعف» يا «قلّت» ياد ميكند، سراسر دنيا را اندك ميشمرد: ﴿متاع الدنيا قليل﴾ و از دسيسههاي شيطان به عنوان: ﴿إنّ كيد الشيطان كان ضعيفاً﴾ سخن ميگويد؛ امّا وقتي از خُلق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نام ميبرد ميفرمايد:اي پيامبر تو واجد همه ملكات نفساني در حدّ اعلا هستي! ديد باطلي است كه انسان چون كفار قريش، عظمت را در سايه ثروت بداند، آنها كه گفتند: ﴿لولا نزِّل هذا القران علي رجلٍ من القريتين عظيم﴾ فلان ثروتمند ساكن مكه يا مدينه يا طائف را عظيم ميدانستند، عظمت به خُلق است نه مال، و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از اين خلق عظيم برخوردار است.
خداوند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را شخصيتي جهاني دانسته و در باره قلمرو رسالت او ميفرمايد: ما تو را براي جهانيان فرستاديم امّا بر مؤمنان منّت نهاديم. اين دو نكته در باره قرآن كنار هم آمده است كه قرآن كتابي جهاني است: ﴿شهر رمضان الذي اُنزل فيه القران هدي للناس و بيناتٍ من الهدي و الفرقان﴾ ليكن تنها اهلتقوا از آن طرفي ميبندند: ﴿ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتّقين﴾ اين كتاب براي همه آمده، ولي عدهاي به عمد خود را از آن محروم كردهاند، كتابي جهاني است ولي اهلتقوا و فضيلت از آن بهره ميگيرند. در باره رسول خدا نيز اين دو تعبير را دارد، از طرفي ميفرمايد: تو پيامبري جهاني هستي: ﴿وما أرسلناك إلا كافةً للناس﴾، و از طرف ديگر ميفرمايد: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم﴾: خداوند بر مؤمنان منّت نهاده پيامبري را از خودشان در ميان آنها برانگيخت. «منّت» عبارت است از نعمت سنگين و بزرگي كه تحمّل آن آسان نيست، تنها مؤمن از عهده پذيرش نعمت پيامبري و اطاعت از آن، به خوبي برمي آيد، نعمت ايمان، رسالت و ولايت چنين است. در باره اصل ايمان ميفرمايد: ﴿بل الله يمنّ عليكم أن هديكم للإيمان﴾ و در باره اصل امامت: ﴿ونريد أننمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمة﴾: ما ميخواهيم بر مستضعفان منت نهاده از بين آنها افرادي را بر انگيخته به مقام امامت بر زمين برسانيم. و در باره رسالت نيزفرمود: ﴿لقد مَنّ الله علي المؤمنين... ﴾. علت منحصر ساختن منت بر مؤمنان، با اينكه رسول خدا پيامبري جهاني است، عدم پذيرش نعمت از ناحيه ديگران است، از اين رو در سوره سبأ ميفرمايد: ﴿و لكنّ أكثر الناس لا يعلمون﴾ وقتي اكثر مردم آگاه نباشند و از اين نعمت خود را محروم سازند پس منّتي هم نيست زيرا نعمت را تحمّل نكردند. حاصل آنكه: رسالت پيامبر براي همه انسانها تا روز قيامت هست ولي تنها مؤمنان از فيض رسالت بهرهمند ميشوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بين آنها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبيا منّت است امّا دو ويژگي خاتميت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پيامبر خاتم آمده است.
رأفت و رحمت رسول اكرم
خداوند در مورد بعضي از انبيا تعبير برادر كرده ميفرمايد: «براي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم، «براي قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم»، «... آن هنگام كه برادرشان نوح آنها را گفت...» ولي درباره پيامبر اسلام تعبير برادر نيامده، بلكه ميفرمايد: ﴿هو الذي بعث في الأمّيين رسولاً منهم﴾ يا اينكه ميفرمايد ﴿لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيزعليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم﴾: پيامبري براي شما آمده كه از جانتان برخاسته، انحراف شما براي او بسيار سخت است، با حرص و شوق كوشش ميكند تا شما مؤمن بشويد، او مظهر رأفت و رحمت خدا براي مؤمنان است. رحمت و رأفت، صفت فعل حقّ است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف، انتزاع ميكنند نه از مقام ذات وي، جايگاهي كه محلّ انتزاع رأفت و رحمت است، جايگاهي امكاني است، و همان جايگاه ميشود، رئوف و رحيم، و بارزترين مصداق و مظهر آن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. صفات فعليه به صفات ذاتيه متّكي است، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فعلي است از افعال خدا كه به ذات خدا تكيه دارد، او مانند ساير فقرا، ربط محض و فقر صرف است ولي مظهر رأفت و رحمت خداست. خداوند براي خود رحمتي عامه ورحمتي خاصه قايل است واين دوخصوصيّت را براي قرآن و پيامبر نيز بيان داشته، از طرفي ميفرمايد: من رحمت عامهاي دارم: ﴿رحمتي وسعت كل شيء﴾ يعني هر چه مصداق شيء است مشمول رحمت من است. و از طرف ديگر ميفرمايد: متّقيان، از رحمت ويژه برخوردارند: ﴿فسأكتبها للذين يتّقون﴾. رحمت عامّه مقابل ندارد، ولي مقابل رحمت خاصه، غضب است كه زير پوشش رحمت عامه است چنان كه رحمت خاصه زير پوشش رحمت عامه است، اينكه ما خدا را به رحمت فراگيرش سوگند ميدهيم ناظر بههمان رحمت مطلقهاي است كه مقابل ندارد. قرآن نيز مظهر رحمت عامه است زيرا گرچه براي هدايت مردم است ولي ساير موجودات نيز كه به تبع مردم آفريده شدهاند از فيض قرآني بهرهمند ميشوند. اگر همه مردم پيرو قرآن باشند جهان اصلاح خواهد شد چون اگر فسادي هست بر اثر وجود انسانهاي فاسد است و گرنه: ﴿ما تري في خلق الرحمن من تفاوت﴾ عالم، هماهنگ و موزون است، محروميت و فساد به خاطر ﴿فبظلمٍ من الذين هادوا حرمنا﴾ است. وعده خدا اين است كه: ﴿ولو أنهم أقاموا التورية والإنجيل وما أنزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم﴾ آنان كه بهكتاب آسماني خود ارج نهاده و به دستور خدا عمل ميكنند، هم از روزيهاي بالا (مانند باران مناسب و تابش مناسب آفتاب) يا روزيهاي معنوي (مانند علوم و معارف) برخوردار خواهند بود و هم از روزيهاي زميني چون مزارع و مراتع. اصولاً كسي كه در صراط مستقيم قرار گرفت، فيض مادّي و معنوي به سوي او سرازير ميشود، ليكن فقط گروه مخصوصي به اين فيض عظيم راه مييابند. پس قرآن هم در رحمت عامه مظهرعموميت رحمت خداست: ﴿هدي للناس﴾ و هم در رحمت خاصّه مظهر خصوصيّت رحمت خداست: ﴿هدي للمتقين﴾. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، رحمت عامهاي است كه همگان از او استفاده تكويني و بهره غير تكويني ميبرند، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه: در خدمت پيغمبر، از جايي عبور ميكرديم، به هيچ درخت و سنگي نميرسيديم جز اينكه به آن حضرت سلام عرض ميكردند! آري، همه چيز در پيشگاه رحمت خاصه خاضع است.
پيامبر بشير و نذير
در سوره سبأ فرمود: «پيامبر بشير و نذير است» بشير و نذير بودن در كنار راهنمايي كردن است او راه و نتيجه پيمودن آن را نشان داده، عواقب تلخ انحراف از راه را نيز بيان ميكند از اين رو بشير و نذير است. در سوره «احزاب» نيز پيامبر را با اين اوصاف معرفي ميكند: ﴿يا أيها النبي إنا أرسلناك شاهداً و مبشراً ٭ و نذيراً و داعياً إلي الله بإذنه و سراجاً منيراً﴾ اين آيه، رسالت عامه پيامبر را بيان ميدارد، يعني تو را براي جهانيان فرستاديم تو چون آفتاب روشني بخشي. آفتاب براي همه مردم است امّا بهره خاص را بينايان ميبرند، پيامبر راهنماي همه مردم است، امّا صاحبنظران، محقّقان و انسانهاي وارسته از وي بهره ميبرند نه تبهكاران. اهل مطالعه، نويسندگان، كساني كه كاري مثبت انجام داده، قدمهاي خير و سودمند برميدارند به طور صحيح از آفتاب بهره ميگيرند نه كساني كه بيراهه رفته يا به گناه تن در ميدهند. فرمود: تو هرگز خاموش نميشوي، و اگر بخواهند نور تو را خاموش كنند خداوند مانع ميشود: ﴿يريدون أن يطفؤا نورالله بأفواههم ويأبي الله إلا أنيتمّ نوره﴾ يا ﴿والله متمّ نوره﴾ اين سراج منير، پيوسته روشن و روشنگر جهانيان است.
عصاره رسالت و شخصيت حقوقي رسول خدا به صورت قرآن كريم متجلي است و اين، چراغي است كه خداي سبحان برافروخته و هرگز خاموشي ندارد چون: ﴿ما يفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسك لها و ما يُمسك فلا مرسل له من بعده﴾. انسان چگونه ميتواند چراغ الهي را خاموش كند؟ از هر وسيلهاي كه بخواهد كمك بگيرد، آن وسيله سپاه و ستاد خداست: ﴿لله جنود السموات و الأرض﴾ خود آن ابزار، قبل از اينكه در اختيار انسان باشد در اختيار خداست و خود انسان قبل از اينكه مسلّط برخود باشد، زير سلطه قهر و قدرت باري تعالي است؛ اعضا و جوارح هر انساني هم سپاه مسلح خدايند، بنابر اين فرض ندارد كسي بتواند نور خدا را خاموش كند. با دميدن دهان، نميتوان آفتاب را خاموش كرد آنچنان كه ميتوان شمع را خاموش كرد! جز اينكه انسان خود را به رنج افكند راه به جايي نميبرد، زيرا بين شمس و شمع فرق نگذاشت. خدا ميفرمايد: اين سراج منير را نه تنها براي مؤمنان كه براي همه مردم فرستادم گرچه در آيه بعد ميفرمايد: مؤمنان را بشارت بده و اين بشارت خاصّ است: ﴿وبشّر المؤمنين بأن لهم من الله فضلاً كبيراً﴾ تو مبشّر جهانيان هستي امّا تنها مؤمنان از تو استفاده كرده آنان را به رحمت خاصه نويد ميدهي و گرنه توده انسانها از خُلق و سبك زيست مردميتو بهره ميبرند، هر چند به راه نيايند، حد اقل از تيرگي آنها كاسته ميشود.
خاتم كمالات
هيچ مقامي بالاتر از مقام رسول اكرم نيست و گرنه پيغمبر ديگري ميآمد و ظاهر آيه ﴿و أن إلي ربك المنتهي﴾ آن است كه نهاييترين درجه رجوع الي الله همان مقامياست كه، پروردگار رسول اكرم است يعني گرچه همه موجودات زير پوشش ربوبيت رب العالمين اداره ميشوند، لكن با حفظ مراتب و درجات، كه به درجات و مراتب عبوديت آنها ارتباط مستقيم دارد، هركس عبوديتش كاملتر باشد تحت ربوبيت اسم كاملتر قرار دارد و نهاييترين اسمها كلمه «المنتهي» با الف و لام، ناظر به همين است، همان اسميكه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در تحت ربوبيت اوست. از تعبيرهاي اجمالي و تفصيلي خداوند در قرآن ميتوان چنين استنباط كرد كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به تنهايي معادل مجموع جهان كيهاني است، چون گاهي ميفرمايد: ﴿ربُّ السموات والأرض وما بينهما وربُّ المشارق﴾ و گاهي ميگويد: ﴿ربك﴾. به هر حال رسول اكرم به تمامي كمالات گذشتگان خاتمه بخشيده و راهگشاي همه مسائل و مشكلات آينده است. هيچ مطلب و مشكل نظري نيست كه در پرتو وحي آسماني و عقل رسول اكرم حل نگردد و نيز هيچ مشكل عملي وجود ندارد كه در سايه حكمت عملي و ره آورد عقل عملي آن حضرت گشوده نشود، او گذشتهها را تكميل و راه را براي آيندهها باز كرد، لذا خاتم انبيا شده و نبوت او ختم دايره نبوت است.
خداي سبحان نبي اكرم را با سيره توحيدي تربيت و تأديب نمود و به حضرتش فرمود: ﴿قل إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين﴾ اگرنبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به جز وحي در مسائل اعتقادي، سخن نميگويد، و اگر خداي سبحان به او اجازه داد كه بگويد، حيات و مماتم لله رب العالمين است، براي آن است كه از صدر عقيده تا ساقه عملش همه و همه بر اساس توحيد استوار است و اين اساس، هرگز با شرك و طغيان سازگار نيست؛ نه خود، سر از طغيان در ميآورد و نه به طغيانگران اجازه تعدي ميدهد، نه به خود اجازه سكوت ناروا و سازشكارانه ميدهد، و نه سكوت ديگران را امضا ميكند. وقتي معرفت توحيدي و رفتار موحدانه نه تنها ملكه راسخ بلكه از باب اتحاد عارف و عرفان و معروف، يكي شد و همه شئون وجودي انسان موحد را معارف علميو عملي توحيد تأمين نمود، چنين شخصي زندگي و مرگ او موحدانه بوده و فقط براي خداي سبحان خواهد بود.
رسالت بي مزد
از سيره هاي آموزنده رسول گرامي اسلام، آن است كه فرمود: من براي رسالت خودم مزدي طلب نميكنم: ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً﴾. گرچه اين سخن همه انبياست ولي در فرمايش رسول اكرم خصيصهاي است كه در كلام ساير انبيا به اين وضوح نيامده است. دو خصيصه اساسي در برنامه همه پيامبران الهي بوده، يكي دعوت مردم به الله و ديگري رايگان بودن فعاليتهايشان. اصولاً رسالت، سمتي الهي است كه بدون خلوص ممكن نيست؛ عبد تا به مقام اخلاص نرسد و سير إلي الحق نكند، نميتواند از حق به خلق سفر كند و راهنماي انسانها باشد، تا عبد مخلِص و مخلَص نشود، رسول نميشود، طبعاً نه تنها همه كارهاي انبيا براي كسب رضاي خداست بلكه مهمترين كار آنها كه رسالت الهي است نيز براي رضاي خداست؛ و نه تنها در ساير امور، اجري طلب نميكنند، بلكه در مسئله رسالت نيز از كسي مزدي نميطلبند، لذا رايگان بودن تزكيه و تعليم به عنوان سيره همه انبيا، در قرآن كريم آمده است كه فرموده اند: ﴿لاأسئلكم عليه أجراً﴾ يا ﴿فما سئلتكم من أجر إن أجري إلّا علي الله﴾ يا ﴿لاأسئلكم عليه أجراً إن هو إلّا ذكري للعالمين﴾ و مانند آن، كه تعبيرات گوناگون انبيا با امتهاي خويش است. داستان مؤمن سوره «يس» نيز نشانه همين خلوص عمل است كه ميگويد: ﴿اتّبعوا من لايسئلكم أجراً و هم مهتدون﴾ يعني، فرستادگان حضرت عيسي (عليه السلام) شايسته اطاعتند زيرا هم حُسن فعلي دارند و هم حسن فاعلي، هم مطلب خوبي ارائه ميدهند و هم بيغرض هستند، هم هدايت شدهاند و هم طمعي ندارند و چون شما را به الله دعوت ميكنند و سخنشان سخن حق است، مقامي نميطلبند و از شما مزدي نميخواهند پس اخلاص دارند و اگر دعوت، حق بود و داعي مخلص، شايسته تبعيّت و اطاعت است. اما در خصوص پيغمبر اسلام، خداوند در بعضي از موارد ميفرمايد: به مردم بگو كه اجري از شما طلب نميكنم و در بعضي از موارد ديگر خداوند به صورت استنكار ميپرسد: ﴿أمتسئلهم أجراً فهم من مغرم مثقلون﴾: مگر پيغمبر از ايشان پاداشي خواست كه آنان زير بار غرامت، احساس سنگيني ميكنند؟ اينها غرامتي نميپردازند تو هم از آنان چيزي نميطلبي بلكه اطاعتي ميكنند كه غنيمت خود آنها است. در باره مسئله رسالت پيغمبر، آياتي در قرآن كريم هست كه بايد با اين آيات جمع بندي شود: ۱. بخشي از آيات، نافي اجر است كه به پيغمبر ميفرمايد: تو از مردم اجري طلب نميكني، به آنها بگو من رايگان شما را هدايت ميكنم ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً﴾. ۲. در بخش ديگر، ميفرمايد: به مردم بگو من از شما مزدي نميخواهم مگر مودّت با خويشاوندانم را ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً إلّا المودة في القربي﴾. ۳. بخش ديگر، آياتي است كه ميفرمايد: ﴿قل ما أسئلكم عليه من أجر إلّا من شاء أنيتخذ إلي ربه سبيلاً﴾: من اجري نميخواهم جز اينكه كسي بخواهد راه الهي را طي كند. ۴. قسمت ديگر آياتي است كه ميفرمايد: بگو من از شما اجري نخواستم و آنچه را هم طلبيدم به سود شماست. در بخشي از اين آيات نحوه گفتار پيغمبر همان گفتار ديگر انبياست؛ شخصيتي كه تارك دنياست ميگويد: اگر آنها بتوانند بر كهكشانها مسلط باشند و آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند و مرا بر كهكشانها مسلط سازند، باز دست از دعوت و هدايت مردم برنميدارم، كسي كه به اين حد رسيده و همه امكانات مادي، حتي نفس نفيس خويش را براي هدف نثار و ايثار ميكند، ميگويد: من براي رسالت خويش چيزي از مردم طلب نميكنم! حاصل آنكه: هر كس كه راه مستقيم را طي ميكند به سود خود ميپيمايد. مسئله مزدخواهي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم واينكه آن مزد به سود خود مردم است مانند آن است كه پزشكي به بيمار خود بگويد: مزد من آن است كه به دستورم عمل كني و آنچه از تو طلب ميكنم به سود توست. قرآن نميخواهد راه نشان بدهد بلكه ميخواهد سالك بپروراند لذا با اينكه، بر حسب ظاهر، حق آن بود كه بفرمايد: «إلا اتخاذ سبيل الرب» فرمود: ﴿ماأسئلكم عليه من أجر إلّا من شاء أن يتخذ إلي ربه سبيلاً﴾ چنانكه در آيه شريفه: ﴿ليس البر أنتولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله﴾ خوبي را معنا ميكند ولي خوبان را معرفي ميكند كه: خوبي آن نيست كه چهره خويش را به شرق و غرب برگردانيد، خوبي آن است كه كسي مؤمن باشد. چون نميخواهد تنها راه نشان بدهد بلكه ميخواهد سالك بپروراند و حمل مصدر بر ذات يا عكس براي مبالغه محض نظير «زيد عدل» نيست، بلكه براي تعليم اين اصل اصيل است كه شرح خوبيها مهم نيست، بلكه پرورش خوبان مهم است، آيه محل بحث نيز چنين است. همانطور كه قرآن راه الهي است، مودّت اهلبيت (عليهم السلام) نيز سبيل الله است، چنانكه در دعاي ندبه و غير آن ميگوييم: «أين السبيل بعد السبيل» اينها راه و ميزان قسط هستند. منظور از ﴿قربي﴾ هم، چنانكه از آيه استفاده ميشود، اقرباي پيامبرند، عبدالله بن مسعود ميگويد: مردي آمد حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: آيا شما از ما مزدي در برابر ايمان طلب ميكنيد؟ فرمود: آري. عرض كرد: آن مزد چيست؟ فرمود: مودّت اقربا. عرض كرد: اقرباي ما يا اقرباي شما؟ فرمود: اقرباي من. با توجه به رواياتي كه سني و شيعه نقل كرده اند كه: منظور از ﴿قربي﴾ اهل بيت عصمت و طهارت (صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين) است نه جا براي اين شبهه ميماند كه كسي بگويد: اين آيه مكّي است و نه جا براي احتمال اينكه مقصود از «قربي» اقرباي خود انسان باشد و نه جا براي آن توهم كه پيغمبر عبد مخلِص و مخلَص است چگونه مزد طلب كرده؟ بلكه او چون مظهر حكيم است كارش بي هدف نيست و چون مظهر غني است خواست او به امت برميگردد نه به خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اين معارف بلند كه در قرآن آمده، در لسان انبياي ديگر به اين وضوح نيامده، از اين رو قرآن پرتو افكن و مهيمن بر كتب انبياي ديگر است، گذشته از اينكه دين او خاتم ساير اديان است