معرفی وبلاگ
حضرت آیت الله خامنه ای در نشست اندیشه های راهبردی ؛ نقش و سهم بانوان را در نظام اسلامی ممتاز و بی بدیل دانستند و خاطر نشان کردند : " نقش بانوان در دوران مبارزه پیروزی انقلاب اسلامی ، بعداز انقلاب بویژه دوره بسیار سخت دفاع مقدس و در عرصه های مختلف ، نقش مؤثر ، ممتاز و بی جایگزینی است که با هیچ معیاری قابل اندازه گیری نیست ." از نگاه رهبر انقلاب اسلامی ، اولین کسی که نقش و جایگاه ممتاز بانوان را درک کرد و زمینه ساز نقش افرینی برجسته زنان در عرصه های مختلف شد ، امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1058617
تعداد نوشته ها : 116
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
GraphistThem267
 
خداوند متعال در آيات قرآن مي‌فرمايد: اي گروه انس و جن! آيا رسولاني از شما به سوي شما نفرستادم تا آيات الهي را براي شما بازگو كند؟ حال اين سؤال مطرح مي‌شودكه كداميك از پيامبران بر اجنه نيز رسالت داشته است؟


حجت‌الاسلام محمدصادق يوسفي مقدم، رئيس مركز فرهنگ و معارف قرآن در بخش‌هايي از كتاب «بررسي اختصاصات پيامبر خاتم(ص) از نگاه قرآن» به بيان ويژگي‌هاي شخصيتي و اخلاقي پيامبر اعظم(ص) پرداخته است كه گزيده‌اي از آن در ذيل مي‌آيد:
يكي از ديگر اختصاصاتي كه براي پيامبر اكرم(ص) نقل شده است آن است كه ايشان پيامبر جن و انس است و ديگر انبيا از چنين فضيلتي برخوردار نبوده‌اند.
آنها براي ادعاي خود به آياتي از قرآن استدلال كرده‌اند كه ما به سه آيه آن اشاره مي‌شود:
آيه يكم:
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا/فرقان 1
زوال ناپذير و پربركت است كسي كه قرآن را بر بنده‌اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد.
ادعاي ياد شده مي‌تواند مبتني بر اين باشد كه عالميان شامل جن و انس مي‌شود. آيه دوم: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا/جن 1-2
بگو: به من وحي شده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا داده‌اند. سپس گفته‌‌اند: ما قرآن عجيبي شنيده‌ايم، كه به راه راست هدايت مي‌كند، پس ما به آن ايمان آورده‌ايم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نمي‌دهيم.
اين آيه به صراحت از ايمان جنيان به پيامبر خاتم(ص) سخن گفته است. آيه سوم:
برخي نيز براي اثبات فضيلت ياد شده به آيه ذيل استدلال كرده‌اند:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا/ اعراف 158
بگو: اي مردم، من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم.
شايد مقصود نويسنده اين است كه كلمه «جميعَاً» به جن و انس دلالت دارد.
حال آنكه اين آيه با ذكر كلمه «ناس» شامل جن نمي‌شود و آنچه از عبارات مفسران نيز آورده است هيچ دلالتي بر مقصودش ندارد.
*** نقد فضيلت اختصاصي ياد شده
در اينجا چند مطلب بايد مورد توجه قرار گيرد، تا روشن شود كه آيا تنها پيامبر خاتم (ص) پيامبر جن و انس بوده است يا خير؟
1- از آيات قرآن به دست مي‌آيد كه خداوند چنانچه براي بشر پيامبراني فرستاده است، براي جنيان نيز پيامبراني از جنس آنها مبعوث كرده است:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا/ انعام 130
(در آن روز به آنها مي‌گويد: ) اي گروه جن و انس، آيا رسولاني از شما به سوي شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مي‌كردند و شما را از ملاقات چنين روزي بيم مي‌دادند؟
بسياري از مفسران مانند طبري و اين جوزي ادعا كرده‌اند كه انبيا تنها از جنس انسان هستند. از نظر آنان به كارگيري كلمه «منكم» در آيه ياد شده از باب غلبه انس بر جن است، مانند اينكه كسي بگويد: نان و شير خوردم، حال آنكه او نان خورده و شير نوشيده است و چنانچه خداوند مي‌فرمايد: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ؛ حال آنكه لؤلؤ تنها از آب شور پديد مي‌آيد نه آب شيرين.
در برابر، بسياري ديگر از آنان، مانند شيخ طوسي، اين نظر را تأييد كرده‌اند كه خداوند براي جنيان، پيامبراني از جنس خود آنها مبعوث كرده است و برخي مانند كلبي نيز بر اين باورند كه پيامبران از جنس جن براي جنيان مبعوث شده‌اند، ولي پيامبر خاتم (ص) براي جن و انس برانگيخته شده است. البته طبري و فيض كاشاني احاديثي نيز در تأييد آن ادعا آورده‌اند.
2. آيات قرآن، به تصريح دلالت دارند بر اينكه پيامبر خاتم (ص) چنانكه پيامبر انسان‌ها است، پيامبر جنيان نيز هست، چنانكه مي‌فرمايد:
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ/ احقاف 29
هنگامي كه گروهي از جن را به سوي تو متوجه ساختيم كه قرآن را بشوند، وقتي حضور يافتند به يكديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد» و هنگامي كه پايان گرفت، به سوي قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند.
يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ/ احقاف 31
اي قوم ما، دعوت كننده الهي را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابي دردناك پناه دهد.
همچنين آيات 1 و 2 سوه جن بر مطلب فوق دلالت دارد.
3. برخي از آيات دلالت دارد كه جنيان به شريعت پيامبران ديگري مانند موسي نيز اعتقاد داشته‌اند، چنانچه مي‌فرمايد:
قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ
(جنيان) گفتند: اي قوم ما، ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده، هماهنگ با نشانه‌هاي كتاب‌هاي پيش از آن، كه به سوي حق و راه راست هدايت مي‌كند.
انذار كنندگان جن براي هدايت قوم خويش به دين پيامبر خاتم و بهره آنان از قرآن، تصديق قرآن نسبت به تورات را ياد آور شده‌اند و اين سخن در صورتي درست است كه جنيان به تورات معتقد باشند.
از اين رو علامه طباطبايي(ره) مي‌گويد:
اين آيه دلالت دارد بر اينكه آن جنيان به موسي(ع) و كتاب او ايمان داشته‌اند.
همچنين «حويزي» در تفسير نور الثقلين رواياتي به ذيل آيه ياد شده آورده است، مبني بر اينكه جنيان مورد نظر در اين آيه يهودي، نصراني، مجوس و ... بوده‌اند.
از آيات ياد شده استفاده مي‌شود:
1. پيامبراني از جنس جن براي جنيان فرستاده شده است.
2. پيامبر خاتم(ص) پيامبر جن و انس است.
3. پيامبراني ديگر بوده‌اند كه رسالتشان عموميت داشته و جن و انس را شامل مي‌شده است

دسته ها :
پنج شنبه شانزدهم 3 1392 10:31

 

از عبدالله بن مسعود مي‌‏گويد: مردي آمد حضور رسول ‏خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: آيا شما از ما مزدي در برابر ايمان طلب مي‌‏كنيد؟ فرمود: آري. عرض كرد: آن مزد چيست؟ فرمود: مودّت اقربا. عرض كرد: اقرباي ما يا اقرباي شما؟ فرمود: اقرباي من. با توجه به رواياتي كه سني و شيعه نقل كرده ‏اند كه: منظور از ﴿قربي﴾ اهل ‏بيت ‏عصمت و طهارت (صلوات ‏الله وسلامه عليهم أجمعين) است

حضرت آيت الله جوادي آملي: خداي سبحان از زبان حضرت عيسي (عليه السلام) مي‌‏فرمايد: ﴿ومبشراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه أحمد﴾: به شما بشارت مي‌‏دهم وجود پيامبري پس از خود را كه نام [مبارك] او احمدصلي الله عليه و آله و سلم است. بشارت در موردي است كه پيامبر بعدي مطلب نو و تازه‏اي را براي امتش يا براي ديگران بياورد، اگر پيغمبر خاتم در سطح انبياي گذشته يا در سطح رسالت عيساي مسيح (عليه السلام) سخن گفته باشد اولاً نيازي به آمدن پيغمبر نبود، ثانياً مجالي براي بشارت نبود چون پيغمبر جديد سخن تازه‏ اي نمي‌‏آورد تا حضرت عيسي (عليه السلام) به آمدنش بشارت دهد. از اينكه در سوره «صفّ» مي‌‏فرمايد: عيساي مسيح به قومش فرمود: من كتاب آسماني پيامبر گذشته را تصديق مي‌‏كنم و نسبت به آينده، آمدن پيامبري را بشارت مي‌‏دهم، معلوم مي‌‏شود كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از حضرت عيسي (عليه السلام) افضل و قرآن از انجيل بالا‌تر و ره‏آورد پيغمبر اسلام بيش از ره‏آورد مسيح (عليه السلام) است تا معناي بشارت تحقّق يابد. پس رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بر اساس تبشير حضرت مسيح (عليه السلام) همه مزاياي علمي‏انبياي گذشته را، كه عيساي مسيح داشت، و همه مزاياي خاصّه عيساي مسيح را داراست.
ره آورد آسماني رسول اكرم
خداوند مي‌‏فرمايد: همه انبيا حقّ آوردند ولي كتب انبياي گذشته، زير هيمنه و سيطره ونفوذ قرآن كريم حفظ مي‌‏شود؛ وقتي خدا قرآن را مُهَيْمن بركتب انبياي پيشين قرار داده، چون كمال علمي‏هر پيامبري در كتاب آسماني او و كمال علمي‏پيغمبر خاتم نيز در قرآن ظهور مي‌‏كند، پس ره‏آورد رسول خدا بالا‌تر از كتب انبياي پيشين است. هر پيغمبري امتش را به محتواي كتابش دعوت مي‌‏كند و عصاره دعوت پيامبر خاتم‏كه خود واجد معارف قرآن است، نيز هدايت به مضامين بلند قرآن كريم است. حاصل آنكه: مقام و شخصيت معنوي هر پيغمبر در كتاب آسماني او تجلي مي‌‏كند، مقام موساي كليم در حدّ تورات و مقام عيساي مسيح در حدّ انجيل جلوه‏گر شده است، انبياي پيشين نيز در حدّ كتب و صحف آسماني خود ظهور كرده‏اند، وقتي سيطره و فضيلت قرآن بر همه كتابهاي انبياي سلف ثابت شود سيطره و فضيلت رسول خاتم نيز بر ديگر انبيا ثابت مي‌‏شود، زيرا پيغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهيمن است، پس پيغمبر اسلام مهيمن است.
قرآن ممثل از برجسته‌ترين مزاياي علمي‏ رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن است كه خداي سبحان قرآن را به‏او آموخته و حقيقت آن را در قلب مطهر او القا كرده، پس زماني مي‌‏توانيم سيره علمي ‏رسول گرامي ‏را ارزيابي كنيم كه حقيقت قرآن را بشناسيم و هر آنچه به عنوان آيه تدويني كتاب اوست در وجود مبارك آن پيامبر، به عنوان آيه تكويني و وجود عيني متحقّق است، و اگر براي معارف كتاب آسماني درجاتي هست، براي ولايت و رسالت اوليا و فرستادگان خدا نيز مراتبي خواهد بود، و اگر اكتناه قرآن مقدور همه نيست، لااقل دسترسي به برخي از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه‌‌ همان ميزان مي‌‏توان رسول خدا و سيره علمي‏آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم را شناخت.
اسوه جهانيان
آياتي درقرآن رسول خدا را به عنوان اُسوه والگوي انسان‌ها معرفي مي‌‏كند وآياتي ديگر، آن حضرت را مهذّب و تزكيه شده الهي مي‌‏داند آنگاه مي‌‏فرمايد: او اسوه شماست، به او اقتدا كنيد فرموده خدا كه: ﴿لقد كان لكم في رسول الله اُسوة حسنة﴾ بعد از آن است كه پيغمبر خود را به آداب الهي مؤدّب ساخته، با دستوراتي نظير: ﴿خذ العفو وآمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين﴾ آراسته است. درعظمت رسول خدا همين بس كه خداي سبحان مي‌‏فرمايد: ﴿ولقد اتيناك سبعاً من المثاني والقران العظيم﴾ ما سوره مباركه «فاتحة» و قرآني عظيم را به تو داديم. كتابي كه: ﴿لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية الله﴾ اگر حقيقت آن را بر كوه نازل مي‌‏كرديم آن كوه متلاشي مي‌‏شد، كوه توان تحمّل عظمت قرآن را ندارد امّا تو به خوبي آن را تحمّل مي‌‏كني. آنان كه در برابر قرآن، هيچ عكس العملي نشان نمي‌‏دهند به اين جهت است كه قرآن را تحمّل نكرده‏اند، تنها اندكي از وجود لفظي و كتبي يا از مفهوم ذهني آن بهره‏برده، وحي قرآني در جانشان ننشسته است و گرنه آنان نيز در خود احساسي داشتند و برخود مي‌‏لرزيدند چنانكه دراين باره مي‌‏فرمايد: ﴿الله نزل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني تقشعرُّ منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم إلي ذكر الله... ﴾: اندام كساني كه از خشيت الهي برخوردارند در برابر عظمت قرآن مي‌‏لرزد، ابتدا بي‏ تابي مي‌‏كنند، سپس به آن مأنوس شده بدن و دلشان مي‌‏آرمد. آنان كه واكنشي در برابر قرآن ندارند براي آن است كه وحي قرآني به دلشان نمي‌‏نشيند و گرنه مؤمن هنگامي‏كه قرآن بر او تلاوت مي‌‏شود بر ايمانش افزوده مي‌‏گردد: ﴿إذا تليت عليهم اياته زادتهم إيماناً﴾ و هنگام ياد حق، دل او مي‌‏تپد: ﴿الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم﴾ اگر با ذكر نام الهي دل ما نمي‌‏تپد براي آن است كه به دلمان راه پيدا نكرده، ذِكر لفظي هست ولي ذُكر قلبي نيست، ياد خدا كه به دل راه يافت حتماً آن دل در برابر محبوب مطلق، به تپش درمي‏آيد، خاصيّت ذكر خدا آن است كه، ابتدا همراه آن تپش باشد، سپس انس و آرامشِ لذت بخشي پديد آيد و هر چه ظرفيت قلب بيشتر و انس با قرآن افزون‌تر باشد، تحمّل آن و آرامش در سايه آن بيشتر خواهد بود، لذا اگر قرآن بر كوه نازل مي‌‏شد آن را متلاشي مي‌‏كرد ولي بر قلب رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و آن حضرت همچنان آرام بود ﴿نزل به الروح الأمين ٭ علي قلبك لتكون من المنذَرين﴾ قلب او آن قدر استوار و مستحكم بود كه از هر كوهي متصلّب‌تر مي‌‏نمود.
عظمت در اخلاق خداوند پيامبر خود را به عظمت اخلاقي مي‌‏ستايد: ﴿و إنك لعلي خلقٍ عظيمٍ﴾ با جمله اسميه و تأكيد، مي‌‏فرمايد: تو داراي اخلاق عظيمي هستي، وقتي خداي سبحان از چيزي به عظمت ياد كند، معلوم مي‌‏شود كه از عظمت فوق العاده‏اي برخوردار است چون او هرچيزي را به عظمت نمي‌‏ستايد؛ بسياري از موارد را با صفت «ضَعف» يا «قلّت» ياد مي‌‏كند، سراسر دنيا را اندك مي‌‏شمرد: ﴿متاع الدنيا قليل﴾ و از دسيسه‏هاي شيطان به عنوان: ﴿إنّ كيد الشيطان كان ضعيفاً﴾ سخن مي‌‏گويد؛ امّا وقتي از خُلق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نام مي‌‏برد مي‌‏فرمايد:‌اي پيامبر تو واجد همه ملكات نفساني در حدّ اعلا هستي! ديد باطلي است كه انسان چون كفار قريش، عظمت را در سايه ثروت بداند، آن‌ها كه گفتند: ﴿لولا نزِّل هذا القران علي رجلٍ من القريتين عظيم﴾ فلان ثروتمند ساكن مكه يا مدينه يا طائف را عظيم مي‌‏دانستند، عظمت به خُلق است نه مال، و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از اين خلق عظيم برخوردار است.
خداوند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را شخصيتي جهاني دانسته و در باره قلمرو رسالت او مي‌‏فرمايد: ما تو را براي جهانيان فرستاديم امّا بر مؤمنان منّت نهاديم. اين دو نكته در باره قرآن كنار هم آمده است كه قرآن كتابي جهاني است: ﴿شهر رمضان الذي اُنزل فيه القران هدي للناس و بيناتٍ من الهدي و الفرقان﴾ ليكن تنها اهل‏تقوا از آن طرفي مي‌‏بندند: ﴿ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتّقين﴾ اين كتاب براي همه آمده، ولي عده‏اي به عمد خود را از آن محروم كرده‏اند، كتابي جهاني است ولي اهل‏تقوا و فضيلت از آن بهره مي‌‏گيرند. در باره رسول خدا نيز اين دو تعبير را دارد، از طرفي مي‌‏فرمايد: تو پيامبري جهاني هستي: ﴿وما أرسلناك إلا كافةً للناس﴾، و از طرف ديگر مي‌‏فرمايد: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم﴾: خداوند بر مؤمنان منّت نهاده پيامبري را از خودشان در ميان آن‌ها برانگيخت. «منّت» عبارت است از نعمت سنگين و بزرگي كه تحمّل آن آسان نيست، تنها مؤمن از عهده پذيرش نعمت پيامبري و اطاعت از آن، به خوبي برمي‏ آيد، نعمت ايمان، رسالت و ولايت چنين است. در باره اصل ايمان مي‌‏فرمايد: ﴿بل الله يمنّ عليكم أن هديكم للإيمان﴾ و در باره اصل امامت: ﴿ونريد أن‏نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمة﴾: ما مي‌‏خواهيم بر مستضعفان منت نهاده از بين آن‌ها افرادي را بر انگيخته به مقام امامت بر زمين برسانيم. و در باره رسالت نيزفرمود: ﴿لقد مَنّ الله علي المؤمنين... ﴾. علت منحصر ساختن منت بر مؤمنان، با اينكه رسول خدا پيامبري جهاني است، عدم پذيرش نعمت از ناحيه ديگران است، از اين رو در سوره سبأ مي‌‏فرمايد: ﴿و لكنّ أكثر الناس لا يعلمون﴾ وقتي اكثر مردم آگاه نباشند و از اين نعمت خود را محروم سازند پس منّتي هم نيست زيرا نعمت را تحمّل نكردند. حاصل آنكه: رسالت پيامبر براي همه انسان‌ها تا روز قيامت هست ولي تنها مؤمنان از فيض رسالت بهره‏مند مي‌‏شوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بين آن‌ها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبيا منّت است امّا دو ويژگي خاتميت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پيامبر خاتم آمده است.

رأفت و رحمت رسول اكرم
خداوند در مورد بعضي از انبيا تعبير برادر كرده مي‌‏فرمايد: «براي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم، «براي قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم»، «... آن هنگام كه برادرشان نوح آن‌ها را گفت...» ولي درباره پيامبر اسلام تعبير برادر نيامده، بلكه مي‌‏فرمايد: ﴿هو الذي بعث في الأمّيين رسولاً منهم﴾ يا اينكه مي‌‏فرمايد ﴿لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيزعليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم﴾: پيامبري براي شما آمده كه از جانتان برخاسته، انحراف شما براي او بسيار سخت است، با حرص و شوق كوشش مي‌‏كند تا شما مؤمن بشويد، او مظهر رأفت و رحمت خدا براي مؤمنان است. رحمت و رأفت، صفت فعل حقّ است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف، انتزاع مي‌‏كنند نه از مقام ذات وي، جايگاهي كه محلّ انتزاع رأفت و رحمت است، جايگاهي امكاني است، و‌‌ همان جايگاه مي‌‏شود، رئوف و رحيم، و بارز‌ترين مصداق و مظهر آن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. صفات فعليه به صفات ذاتيه متّكي است، پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم فعلي است از افعال خدا كه به ذات خدا تكيه دارد، او مانند ساير فقرا، ربط محض و فقر صرف است ولي مظهر رأفت و رحمت خداست. خداوند براي خود رحمتي عامه ورحمتي خاصه قايل است واين دوخصوصيّت را براي قرآن و پيامبر نيز بيان داشته، از طرفي مي‌‏فرمايد: من رحمت عامه‏اي دارم: ﴿رحمتي وسعت كل شي‏ء﴾ يعني هر چه مصداق شي‏ء است مشمول رحمت من است. و از طرف ديگر مي‌‏فرمايد: متّقيان، از رحمت ويژه‏ برخوردارند: ﴿فسأكتب‌ها للذين يتّقون﴾. رحمت عامّه مقابل ندارد، ولي مقابل رحمت خاصه، غضب است كه زير پوشش رحمت عامه است چنان كه رحمت خاصه زير پوشش رحمت عامه است، اينكه ما خدا را به رحمت فراگيرش سوگند مي‌‏دهيم ناظر به‏ه‌مان رحمت مطلقه‏اي است كه مقابل ندارد. قرآن نيز مظهر رحمت عامه است زيرا گرچه براي هدايت مردم است ولي ساير موجودات نيز كه به تبع مردم آفريده شده‏اند از فيض قرآني بهره‏مند مي‌‏شوند. اگر همه مردم پيرو قرآن باشند جهان اصلاح خواهد شد چون اگر فسادي هست بر اثر وجود انسانهاي فاسد است و گرنه: ﴿ما تري في خلق الرحمن من تفاوت﴾ عالم، هماهنگ و موزون است، محروميت و فساد به خاطر ﴿فبظلمٍ من الذين هادوا حرمنا﴾ است. وعده خدا اين است كه: ﴿ولو أنهم أقاموا التورية والإنجيل وما أنزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم﴾ آنان كه به‏كتاب آسماني خود ارج نهاده و به دستور خدا عمل مي‌‏كنند، هم از روزي‏هاي بالا (مانند باران مناسب و تابش مناسب آفتاب) يا روزي‏هاي معنوي (مانند علوم و معارف) برخوردار خواهند بود و هم از روزي‏هاي زميني چون مزارع و مراتع. اصولاً كسي كه در صراط مستقيم قرار گرفت، فيض مادّي و معنوي به سوي او سرازير مي‌‏شود، ليكن فقط گروه مخصوصي به اين فيض عظيم راه مي‌‏يابند. پس قرآن هم در رحمت عامه مظهرعموميت رحمت خداست: ﴿هدي للناس﴾ و هم در رحمت خاصّه مظهر خصوصيّت رحمت خداست: ﴿هدي للمتقين﴾. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، رحمت عامه‏اي است كه همگان از او استفاده تكويني و بهره غير تكويني مي‌‏برند، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه: در خدمت پيغمبر، از جايي عبور مي‌‏كرديم، به هيچ درخت و سنگي نمي‌‏رسيديم جز اينكه به ‏آن حضرت سلام عرض مي‌‏كردند! آري، همه چيز در پيشگاه رحمت خاصه خاضع است.
پيامبر بشير و نذير
در سوره سبأ فرمود: «پيامبر بشير و نذير است» بشير و نذير بودن در كنار راهنمايي كردن است او راه و نتيجه پيمودن آن را نشان داده، عواقب تلخ انحراف از راه را نيز بيان مي‌‏كند از اين رو بشير و نذير است. در سوره «احزاب» نيز پيامبر را با اين اوصاف معرفي مي‌‏كند: ﴿يا أي‌ها النبي إنا أرسلناك شاهداً و مبشراً ٭ و نذيراً و داعياً إلي الله بإذنه و سراجاً منيراً﴾ اين آيه، رسالت عامه پيامبر را بيان مي‌‏دارد، يعني تو را براي جهانيان فرستاديم تو چون آفتاب روشني بخشي. آفتاب براي همه مردم است امّا بهره خاص را بينايان مي‌‏برند، پيامبر راهنماي همه مردم است، امّا صاحبنظران، محقّقان و انسانهاي وارسته از وي بهره مي‌‏برند نه تبهكاران. اهل مطالعه، نويسندگان، كساني كه كاري مثبت انجام داده، قدمهاي خير و سودمند برمي‏دارند به طور صحيح از آفتاب بهره مي‌‏گيرند نه كساني كه بيراهه رفته يا به گناه تن در مي‌‏دهند. فرمود: تو هرگز خاموش نمي‌‏شوي، و اگر بخواهند نور تو را خاموش كنند خداوند مانع مي‌‏شود: ﴿يريدون أن يطفؤا نورالله بأفواههم ويأبي الله إلا أن‏يتمّ نوره﴾ يا ﴿والله متمّ نوره﴾ اين سراج منير، پيوسته روشن و روشنگر جهانيان است.
عصاره رسالت و شخصيت حقوقي رسول خدا به صورت قرآن كريم متجلي است و اين، چراغي است كه خداي سبحان برافروخته و هرگز خاموشي ندارد چون: ﴿ما يفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسك ل‌ها و ما يُمسك فلا مرسل له من بعده﴾. انسان چگونه مي‌‏تواند چراغ الهي را خاموش كند؟ از هر وسيله‏اي كه بخواهد كمك بگيرد، آن وسيله سپاه و ستاد خداست: ﴿لله جنود السموات و الأرض﴾ خود آن ابزار، قبل از اينكه در اختيار انسان باشد در اختيار خداست و خود انسان قبل از اينكه مسلّط برخود باشد، زير سلطه قهر و قدرت باري تعالي است؛ اعضا و جوارح هر انساني هم سپاه مسلح خدايند، بنابر اين فرض ندارد كسي بتواند نور خدا را خاموش كند. با دميدن دهان، نمي‌‏توان آفتاب را خاموش كرد آنچنان كه مي‌‏توان شمع را خاموش كرد! جز اينكه انسان خود را به رنج افكند راه به جايي نمي‌‏برد، زيرا بين شمس و شمع فرق نگذاشت. خدا مي‌‏فرمايد: اين سراج منير را نه تنها براي مؤمنان كه براي همه مردم فرستادم گرچه در آيه بعد مي‌‏فرمايد: مؤمنان را بشارت بده و اين بشارت خاصّ است: ﴿وبشّر المؤمنين بأن لهم من الله فضلاً كبيراً﴾ تو مبشّر جهانيان هستي امّا تنها مؤمنان از تو استفاده كرده آنان را به رحمت خاصه نويد مي‌‏دهي و گرنه توده انسان‌ها از خُلق و سبك زيست مردمي‏تو بهره مي‌‏برند، هر چند به راه نيايند، حد اقل از تيرگي آن‌ها كاسته مي‌شود.

خاتم كمالات
هيچ مقامي‏ بالا‌تر از مقام رسول اكرم نيست و گرنه پيغمبر ديگري مي‌‏آمد و ظاهر آيه ﴿و أن إلي ربك المنتهي﴾ آن است كه نهايي‌ترين درجه رجوع الي الله‌‌ همان مقامي‏است كه، پروردگار رسول اكرم است يعني گرچه همه موجودات زير پوشش ربوبيت رب العالمين اداره مي‌‏شوند، لكن با حفظ مراتب و درجات، كه به درجات و مراتب عبوديت آن‌ها ارتباط مستقيم دارد، هركس عبوديتش كامل‌تر باشد تحت ربوبيت اسم كامل‏‌تر قرار دارد و نهايي‌ترين اسم‏‌ها كلمه «المنتهي» با الف و لام، ناظر به همين است،‌‌ همان اسمي‏كه رسول اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم در تحت ربوبيت اوست. از تعبيرهاي اجمالي و تفصيلي خداوند در قرآن مي‌‏توان چنين استنباط كرد كه رسول گرامي ‏صلي الله عليه و آله و سلم به تنهايي معادل مجموع جهان كيهاني است، چون گاهي مي‌‏فرمايد: ﴿ربُّ السموات والأرض وما بينهما وربُّ المشارق﴾ و گاهي مي‌‏گويد: ﴿ربك﴾. به هر حال رسول اكرم به تمامي كمالات گذشتگان خاتمه بخشيده و راهگشاي همه مسائل و مشكلات آينده است. هيچ مطلب و مشكل نظري نيست كه در پرتو وحي آسماني و عقل رسول اكرم حل نگردد و نيز هيچ مشكل عملي وجود ندارد كه در سايه حكمت عملي و ره آورد عقل عملي آن حضرت گشوده نشود، او گذشته‏‌ها را تكميل و راه را براي آينده‏‌ها باز كرد، لذا خاتم انبيا شده و نبوت او ختم دايره نبوت است.
خداي سبحان نبي اكرم را با سيره توحيدي تربيت و تأديب نمود و به حضرتش فرمود: ﴿قل إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين﴾ اگرنبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به جز وحي در مسائل اعتقادي، سخن نمي‌‏گويد، و اگر خداي سبحان به او اجازه داد كه بگويد، حيات و مماتم لله رب العالمين است، براي آن است كه از صدر عقيده تا ساقه عملش همه و همه بر اساس توحيد استوار است و اين اساس، هرگز با شرك و طغيان سازگار نيست؛ نه خود، سر از طغيان در مي‌‏آورد و نه به طغيانگران اجازه تعدي مي‌‏دهد، نه به خود اجازه سكوت ناروا و سازشكارانه مي‌‏دهد، و نه سكوت ديگران را امضا مي‌‏كند. وقتي معرفت توحيدي و رفتار موحدانه نه تنها ملكه راسخ بلكه از باب اتحاد عارف و عرفان و معروف، يكي شد و همه شئون وجودي انسان موحد را معارف علمي‏و عملي توحيد تأمين نمود، چنين شخصي زندگي و مرگ او موحدانه بوده و فقط براي خداي سبحان خواهد بود.
رسالت بي‏ مزد
از سيره‏ هاي آموزنده رسول گرامي اسلام، آن است كه فرمود: من براي رسالت خودم مزدي طلب نمي‌‏كنم: ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً﴾. گرچه اين سخن همه انبياست ولي در فرمايش رسول اكرم خصيصه‏اي است كه در كلام ساير انبيا به اين وضوح نيامده است. دو خصيصه اساسي در برنامه همه پيامبران الهي بوده، يكي دعوت مردم به الله و ديگري رايگان بودن فعاليت‌هايشان. اصولاً رسالت، سمتي الهي است كه بدون خلوص ممكن نيست؛ عبد تا به مقام اخلاص نرسد و سير إلي الحق نكند، نمي‌‏تواند از حق به خلق سفر كند و راهنماي انسان‌ها باشد، تا عبد مخلِص و مخلَص نشود، رسول نمي‌‏شود، طبعاً نه تنها همه كارهاي انبيا براي كسب رضاي خداست بلكه مهم‌ترين كار آن‌ها كه رسالت الهي است نيز براي رضاي خداست؛ و نه تنها در ساير امور، اجري طلب نمي‌‏كنند، بلكه در مسئله رسالت نيز از كسي مزدي نمي‌‏طلبند، لذا رايگان بودن تزكيه و تعليم به عنوان سيره همه انبيا، در قرآن كريم آمده است كه فرموده ‏اند: ﴿لاأسئلكم عليه أجراً﴾ يا ﴿فما سئلتكم من أجر إن أجري إلّا علي الله﴾ يا ﴿لاأسئلكم عليه أجراً إن هو إلّا ذكري للعالمين﴾ و مانند آن، كه تعبيرات گوناگون انبيا با امتهاي خويش است. داستان مؤمن سوره «يس» نيز نشانه همين خلوص عمل است كه مي‌‏گويد: ﴿اتّبعوا من لايسئلكم أجراً و هم مهتدون﴾ يعني، فرستادگان حضرت عيسي (عليه السلام) شايسته اطاعتند زيرا هم حُسن فعلي دارند و هم حسن فاعلي، هم مطلب خوبي ارائه مي‌‏دهند و هم بي‏غرض هستند، هم هدايت شده‏اند و هم طمعي ندارند و چون شما را به الله دعوت مي‌‏كنند و سخنشان سخن حق است، مقامي نمي‌‏طلبند و از شما مزدي نمي‌‏خواهند پس اخلاص دارند و اگر دعوت، حق بود و داعي مخلص، شايسته تبعيّت و اطاعت است. اما در خصوص پيغمبر اسلام، خداوند در بعضي از موارد مي‌‏فرمايد: به مردم بگو كه اجري از شما طلب نمي‌‏كنم و در بعضي از موارد ديگر خداوند به صورت استنكار مي‌‏پرسد: ﴿أم‏تسئلهم أجراً فهم من مغرم مثقلون﴾: مگر پيغمبر از ايشان پاداشي خواست كه آنان زير بار غرامت، احساس سنگيني مي‌‏كنند؟ اين‌ها غرامتي نمي‌‏پردازند تو هم از آنان چيزي نمي‌‏طلبي بلكه اطاعتي مي‌‏كنند كه غنيمت خود آن‌ها است. در باره مسئله رسالت پيغمبر، آياتي در قرآن كريم هست كه بايد با اين آيات جمع بندي شود: ۱. بخشي از آيات، نافي اجر است كه به پيغمبر مي‌‏فرمايد: تو از مردم اجري طلب نمي‌‏كني، به آن‌ها بگو من رايگان شما را هدايت مي‌‏كنم ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً﴾. ۲. در بخش ديگر، مي‌‏فرمايد: به مردم بگو من از شما مزدي نمي‌‏خواهم مگر مودّت با خويشاوندانم را ﴿قل لاأسئلكم عليه أجراً إلّا المودة في القربي﴾. ۳. بخش ديگر، آياتي است كه مي‌‏فرمايد: ﴿قل ما أسئلكم عليه من أجر إلّا من شاء أن‏يتخذ إلي ربه سبيلاً﴾: من اجري نمي‌‏خواهم جز اينكه كسي بخواهد راه الهي را طي كند. ۴. قسمت ديگر آياتي است كه مي‌‏فرمايد: بگو من از شما اجري نخواستم و آنچه را هم طلبيدم به سود شماست. در بخشي از اين آيات نحوه گفتار پيغمبر‌‌ همان گفتار ديگر انبياست؛ شخصيتي كه تارك دنياست مي‌‏گويد: اگر آن‌ها بتوانند بر كهكشان‌ها مسلط باشند و آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند و مرا بر كهكشان‌ها مسلط سازند، باز دست از دعوت و هدايت مردم برنمي‏دارم، كسي كه به اين حد رسيده و همه امكانات مادي، حتي نفس نفيس خويش را براي هدف نثار و ايثار مي‌‏كند، مي‌‏گويد: من براي رسالت خويش چيزي از مردم طلب نمي‌‏كنم! حاصل آنكه: هر كس كه راه مستقيم را طي مي‌‏كند به سود خود مي‌‏پيمايد. مسئله مزدخواهي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم واينكه آن مزد به سود خود مردم است مانند آن است كه پزشكي به بيمار خود بگويد: مزد من آن است كه به دستورم عمل كني و آنچه از تو طلب مي‌‏كنم به سود توست. قرآن نمي‌‏خواهد راه نشان بدهد بلكه مي‌‏خواهد سالك بپروراند لذا با اينكه، بر حسب ظاهر، حق آن بود كه بفرمايد: «إلا اتخاذ سبيل الرب» فرمود: ﴿ماأسئلكم عليه من أجر إلّا من شاء أن يتخذ إلي ربه سبيلاً﴾ چنانكه در آيه شريفه: ﴿ليس البر أن‏تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله﴾ خوبي را معنا مي‌‏كند ولي خوبان را معرفي مي‌‏كند كه: خوبي آن نيست كه چهره خويش را به شرق و غرب برگردانيد، خوبي آن است كه كسي مؤمن باشد. چون نمي‌‏خواهد تنها راه نشان بدهد بلكه مي‌‏خواهد سالك بپروراند و حمل مصدر بر ذات يا عكس براي مبالغه محض نظير «زيد عدل» نيست، بلكه براي تعليم اين اصل اصيل است كه شرح خوبي‌ها مهم نيست، بلكه پرورش خوبان مهم است، آيه محل بحث نيز چنين است. همان‏طور كه قرآن راه الهي است، مودّت اهل‏بيت (عليهم السلام) نيز سبيل الله است، چنانكه در دعاي ندبه و غير آن مي‌‏گوييم: «أين السبيل بعد السبيل» اين‌ها راه و ميزان قسط هستند. منظور از ﴿قربي﴾ هم، چنانكه از آيه استفاده مي‌‏شود، اقرباي پيامبرند، عبدالله بن مسعود مي‌‏گويد: مردي آمد حضور رسول ‏خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: آيا شما از ما مزدي در برابر ايمان طلب مي‌‏كنيد؟ فرمود: آري. عرض كرد: آن مزد چيست؟ فرمود: مودّت اقربا. عرض كرد: اقرباي ما يا اقرباي شما؟ فرمود: اقرباي من. با توجه به رواياتي كه سني و شيعه نقل كرده ‏اند كه: منظور از ﴿قربي﴾ اهل ‏بيت ‏عصمت و طهارت (صلوات ‏الله وسلامه عليهم أجمعين) است نه جا براي اين شبهه مي‌‏ماند كه كسي بگويد: اين آيه مكّي است و نه جا براي احتمال اينكه مقصود از «قربي» اقرباي خود انسان باشد و نه جا براي آن توهم كه پيغمبر عبد مخلِص و مخلَص است چگونه مزد طلب كرده؟ بلكه او چون مظهر حكيم است كارش بي‏ هدف نيست و چون مظهر غني است خواست او به امت برمي‏گردد نه به خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اين معارف بلند كه در قرآن آمده، در لسان انبياي ديگر به اين وضوح نيامده، از اين رو قرآن پرتو افكن و مهيمن بر كتب انبياي ديگر است، گذشته از اينكه دين او خاتم ساير اديان است

دسته ها :
پنج شنبه شانزدهم 3 1392 9:9

حادثه مدرسه فيضيه

حادثه دوم فروردين 1342 (هجوم مأموران رژيم پهلوي به مدرسه فيضيه) رخداد بسيار مهمي در تاريخ نهضت اسلامي ايران به شمار مي‌آيد. در اواخر اسفند و آغاز سال 42 فضاي سنگين و ملتهبي در قم وجود داشت و از اول فروردين واحدهاي نظامي در اين شهر مستقر شدند و نيروهاي امنيتي و انتظامي حرم حضرت معصومه(س) و اطراف آن را تحت محاصره خود درآوردند. در دوم فروردين كه مصادف با 25 شوال سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، مجالس ذكر مصيبت در منازل مراجع برگزار شد. هر آن بيم آن مي‌رفت كه نيروهاي نظامي به اين مجالس يورش ببرند چراكه شهر قم از وضع عادي خارج شده بود. سرانجام آنچه كه بسياري منتظرش بودند اتفاق افتاد و كماندوها و نيروهاي نظامي در لباس كشاورزان، مدرسه فيضيه را كه درآن مجلس سوگواري با حضور آيت‌الله گلپايگاني در حال برگزاري بود، به آشوب كشاندند و طلاب و روحانيون را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به حجره‌هاي طلاب حمله‌ور شده و اسباب و اثاثيه آنان را به آتش كشيدند. در تبريز مدرسه طالبيه اين شهر به بهانه الصاق اعلاميه مربوط به عزاي عيد مورد تهاجم قرار گرفت و مشابه مدرسه فيضيه طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفتند(2). حادثه مدرسه فيضيه شكاف ميان علما و حكومت را بيشتر از پيش كرد. اخبار اين حادثه دهشتناك بلافاصله به شهرهاي مختلف و خارج از كشور رسيد و مراجع و علماي بزرگ شهرهاي ايران تلگراف‌هاي تسليتي به مراجع قم ارسال داشتند وچندروز دراعتراض به جنايت حكومت از اقامه نمازجماعت خودداري كردند. در7 ذيقعده 82 (13 فروردين 42) آيت الله خميني در پاسخ به تلگراف روحانيون تهران اعلاميه شديداللحني صادركردند(3) كه به اعلاميه «شاه دوستي يعني غارتگري» معروف شد. ايشان دراين اعلاميه صريحا تقيه را حرام و اظهار حقايق را واجب دانستند كه در تاريخ روابط روحانيت شيعه باحكومت نقطه عطفي مهم و منحصر بفرد تلقي مي شود.

........

دسته ها :
چهارشنبه پانزدهم 3 1392 9:21

 

انتشار خبر دستگيري امام خميني(ره) نه فقط قم و تهران، بلكه سراسر ايران را به جوش و خروش آورد. قيام 15 خرداد در دفاع از حريم مرجعيت شيعه شكل گرفت و به تعبير امام خميني مبدأ تاريخ انقلاب اسلامي نام نهاده شد.

 

بي شك يكي از مهم ترين وقايعي كه در شكل گيري و تعيين ماهيت انقلاب اسلامي تاثيرگذار بوده، قيام 15 خرداد است.
اين قيام مردمي كه به تعبير بسياري از نويسندگان و محققان نقطه عطف تاريخ انقلاب اسلامي است زمينه ساز و جهت دهنده حركت هاي بعدي مردم در نهضت اسلامي عليه رژيم پهلوي و حاميان آن شد. اين قيام با داشتن ويژگي ها و مشخصاتي ماهيت نهضت اسلامي را از نهضت هاي ديگر جدا كرد.
امام خميني (ره) در سخنراني تاريخي عصر عاشوراي سال 1342 با شجاعت به انتقاد صريح از محمدرضا پهلوي و سياست هاي ضداسلامي و وطن فروشانه وي پرداخت.

در پي اين سخنراني حماسي و سرنوشت ساز بود كه حكومت به فكر تعرض به حريم مرجعيت افتاد.

دستگيري امام خميني در 15 خرداد، مردم سراسر ايران را در حمايت از وي به صحنه آورد و جلوه اي مهم از پيوند مردم و مرجعيت شيعه را آفريد كه ريشه در باورهاي عميق ديني داشت.
عنوان كتاب «نامه نيمه خرداد» بر اساس يكي از اشعار امام خميني(ره) است كه سروده اند: «سال ها مي گذرد، حادثه ها مي آيد، انتظار فرج از نيمه خرداد كشم.»
«نامه نيمه خرداد» به مناسبت پنجاهمين سالروز قيام 15 خرداد تأليف شده است كه شامل بخش هاي زير است:
* كليات
* 15خرداد، 15 خرداد آفرين
در اين فصل به معرفي 15 شخصيت موثر در قيام 15 خرداد مي پردازد. در ميان اين شخصيت ها مي توان افرادي چون شهيدان مهدي عراقي و طيب حاج رضايي و مرحوم حجت الاسلام و المسلمين محمدتقي فلسفي و مرحوم آيت الله سيدمحمود طالقاني را ديد.
• 15خرداد به روايت 15 سند
15 سند مهم مرتبط با قيام 15 خرداد در اين فصل آمده است.
*  15خرداد در آيينه 15 خاطره
15 خاطره از قيام 15 خرداد با توجه به ابعاد اين موضوع انتخاب شده است. اين خاطرات به صورت كتابخانه اي و بر اساس كتاب هاي منتشر شده گردآمده  است.
*  15خرداد در آيينه 15 كتاب
15 كتاب درباره قيام 15 خرداد در اين فصل معرفي شده است.
* 15خرداد، 15 محقق
به معرفي 15 پژوهشگر در عرصه تاريخ نگاري و نقش آنها در حوزه تاريخ نگاري انقلاب مانند مرحوم علي دواني، سيدحميد روحاني و جواد منصوري پرداخته شده و در روزشمار از اين كتاب هم فهرستي از شهداي 15 خرداد 1342 به مخاطبان ارائه مي شود.
«نامه نيمه خرداد» را مجتبي سلطاني احمدي و رحيم نيكبخت ميركوهي نگاشته اند. اين كتاب در 160 صفحه از سوي انتشارات خانه كتاب در سال 92 منتشر شده است.

الهام بادينلو - جام جم

دسته ها :
چهارشنبه پانزدهم 3 1392 9:17

_ محمد علي بياباني

پربسته بود ... وقت پريدن توان نداشت

مرغي كه بال داشت ولي آسمان نداشت

خوكرده بود با غم زندان خود ولي

ديگر توان صبر در آن آشيان نداشت

جز آه زخم هاي دهن باز كرده اش

در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنقدر زخمي غل و زنجير بود كه

اندازه ي كشيدن يك آه جان نداشت

زير لگد صداش به جايي نمي رسيد

زير لگد شكست و توان فغان نداشت

با تازيانه ساخت كه دشنام نشنود

ديگر ولي تحمل زخم زبان نداشت

هرچند ميزبان تنش تخته پاره شد

هرچند روي پل بدنش سايبان نداشت

ديگر تنش اسير سم اسب ها نشد

ديگر سرش به خانه نيزه مكان نداشت

دسته ها :
چهارشنبه پانزدهم 3 1392 8:56

كسي بدون دليل از صدا نمي افتد

لب كليم ز سوز دعا نمي افتد

كريم در غل و زنجير هم كريم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمي افتد

اگرچه خاك نشسته به روي لب هايت

عقيق، پا بخورد از بها نمي افتد

مگر چه گفته به تو اين زبان دراز يهود؟

هميشه از دهنش ناسزا نمي افتد

چه آمده به سرت پنجه ميكشي بر خاك؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمي افتد

به سينه اي كه لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر اين ساق، جا نمي افتد

**

كسي كه در تن او پيرهن شده پاره

به ياد بي كفن كربلا نمي افتد

تو گير يك نفر افتاده اي چنين شده اي

تن تو در گذر گرگ ها نمي افتد

پس از سه روز تو را عده اي كفن كردند

سر بريده ي تو زير پا نمي افتد

سنان و شمر به هم با اشاره مي گفتند:

مگر كه نيزه نخورده ؟ چرا نمي افتد؟

...

دسته ها :
سه شنبه جهاردهم 3 1392 20:39
 
همزمان با فرارسيدن بيست‌وچهارمين سالگرد ارتحال بنيان‌گذار رهبر كبير انقلاب سالامي، ۱۶كتاب خواندني جهت آشنايي با جلوه‌هايي از شخصيت امام‌خميني ارائه مي‌شود.
    به گزارش جهان، پايگاه اينترنتي «كتابستان» همزمان با فرارسيدن بيست‌وچهارمين سالگرد ارتحال بنيان‌گذار رهبر كبير انقلاب سالامي، اقدام به معرفي عناوين متعددي درباره ايشان كرده است.
۱- امام خميني براي نسل سوم/ سيدعلي قادري/ پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامي
محبوبيت و عظمت شخصيت تاريخي امام خميني، رضوان الله عليه، در عصر حاضر از ايشان چهره‌اي محبوب در سراسر عالم ساخته است. فاصلة نسل جوان از درك معرفتي اين شخصيت بزرگ نويسنده را بر آن داشته است تا به پژوهش دربارة ايشان بپردازد و پس از سال‌ها تلاش در اين زمينه بتواند اثري جاودانه در اين موضوع ارائه كند.
نويسنده به خوبي توانسته است با بيان گوشه‌هاي از افكار و فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي امام خميني (ره)، از زمان استبداد رضاخان تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران و پس از آن، و حوادث مهم حيات مباركشان شناختي مطلوب از ابعاد سياسي، اجتماعي، اخلاقي و فكري به‌جا‌مانده از ايشان براي نسل سوم ارائه دهد تا اين نسل بتواند به مثابة يك الگو پيرامون شخصيت آن حضرت معرفت پيدا كنند. بيان و توصيف آثار علمي ايشان از ديگر ويژگي‌هاي اين كتاب است.
۲-امام خميني وخودآگاهي تاريخي/ اصغر طاهرزاده / نشر لب الميزان
«خودآگاهي آن نوع از آگاهي است كه به عمق جان انسان سرايت كرده و سراسر وجودش را فرامي‌گيرد.»
رويكرد متعالي به انقلاب اسلامي ايران كه مبتني بر ديدگاه‌هاي رهبر كبير انقلاب، رضوان الله عليه، است خصوصيت متمايز اين اثر مي‌باشد. نويسنده معتقد است كه ذات انقلاب اسلامي با تمام تحولات تاريخي غربي تفاوت ماهوي دارد و لذا نمي‌توان با همان الگوي معرفتي به تحليل اين جريان تاريخ‌ساز نشست. بنابراين بررسي جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي و نقش آن در حال و آيندة جهان با عينك غربي، جز دوري از حقيقت آن، ثمري در پي نخواهد داشت. بنابراين بهترين نوع نگاه مبتني بر هندسة معرفتي امام خميني، رحمت الله، است كه نويسنده در اين كتاب سعي در تببين آن دارد.
۳- پابه پاي آفتاب/ اميررضا ستوده/ نشر پنجره
زندگي شخصي امام خميني‌، قدس سرّه الشريف، به‌ عنوان‌ بزرگ‌ترين‌ شخصيت معاصر، مي‌بايست در تمام ابعادش مورد پژوهش قرار گيرد تا بتوان آن گونه كه بايد از سيرة عملي ايشان الگو گرفت.
دسته ها :
سه شنبه جهاردهم 3 1392 1:16
 
آيت الله مهدي احدي  از اساتيد حوزه علميه قم و صاحب تفسير فروغ :  حدود ۲۰ سالي است به مدت ۱۰  روز ، بعد از نماز صبح ، جلسه اي داريم در شهرمان بابل .روزي وقتي از منبر  پايين مي آمدم ، ديدم آقايي كه هميشه جلوي منبر مي نشست و اتفاقاً اهل اشك  هم بود آمد و گفت :حاج آقا يك وقتي به من مي دهي ؟گفتم :اتفاقاً خيلي دلم  مي خواهد با هم حرف بزنيم . شما ۱۰ ساله پاي منبر من مي آيي اما يك حرف با  من نميزني .تشريف بياور . ( ايشان بسيار باادب سلام ميكرد و هيچ چيزي هم  نمي گفت – نوارش هم هست و دادم به نشر آثار امام -)ايشان به منزل ما كه در  روستايي در بابل است آمد .

گفت  :حاج آقا ديگه مي خواهم بگم .گفتم :بگو گفت : من جوان لاتي بودم در شهر ،  تا اينكه انقلاب پيروز شد . يك مرتبه همه داشتند با يك ميني بوس به جماران  خدمت امام مي رفتند ؛ به من گفتند تو هم بيا ديگه !گفتم : بابا ! ما و اين  همه معصيت …   اما سيد را دوست داشتم . به هر حال ما هم آمديم جماران خدمت امام . امام آن روز ملاقات نداشت اما مردم آنقدر شعار دادند كه حاج احمد آقا گفت : شما صبر كنيد ساعت ده و نيم به بعد بياييد دست امام را ببوسيد و برويد .ما هم ساعت ده و نيم به صف براي دست بوسي امام ايستاديم ؛ همه دست امام را بوسيدند تا نوبت به من رسيد .تا آمدم دست امام را ببوسم ايشان دستشان را كشيدند !من خيت شدم و امام  هم فهميد كه من خيت شدم .تو همان حال و هواي لوطي گري و لاتي با خودم گفتم  :بابا مرد حسابي براي همه داشتي ، اما براي من دست كشيدي ؟ خوب اگه  ميدونستم نمي آمدم . بعد آمدم كه از درب بروم بيرون ، محافظ امام  برگشت و گفت :آقاي فلان ! جوان ! شما بيرون نرو .با خودم گفتم نكند مي  خواهند من را بازداشت كنند ؟مجدداً محافظ گفت :به شما ميگويم نرو ! امام با شما كار داره .منتظر ماندم تا همه دست امام را بوسيدند و رفتند .من رفتم داخل اتاق امام و ديدم حاج احمد آقا هم داخل اتاق نشسته است .امام با اشاره به حاج احمد آقا فرمود برو بيرون .بعد امام فرمود : دستم را كشيدم ناراحت شدي ؟گفتم :بله آقا . اينها همشهري هاي من هستند ، همه دستتان را بوسيدند چرا من نه ؟ امام فرمود :پسرم چرا نماز نمي خواني ؟گفتم : تو از كجا مي داني من بي نمازم . امام فرمود :پسرم چرا گناه ميكني ؟ خدا چه بدي به تو كرده ؟گفتم :حاج آقا شما از كجا مي دانيد ؟ امام فرمود :شما هم به اين مقام مي رسيد ، عمل كن به دينت . بعد انگشترشان را درآورد و گفت :اين انگشتر مال تو ، به كسي نگو ، و انگشتر را به من داد . بعد فرمود :تو خوب ميشوي ، خوب ميشوي ! و با دختر يك آيت الله ازدواج ميكني ، بعد كه ازدواج كردي بچه دار نميشوي ، راه كربلا باز ميشود . در سفر اول كربلا نه ، در سفر دوم پايين پاي حضرت عباس (ع) ايست قلبي ميكني و مي ميري و تو را كنار قبر حضرت عباس (ع) دفن ميكنند ! ولي اين مطالب را به كسي نگو . حاج آقاي احدي همه مطالب امام تا اينجا درست بود . داماد يكي از آيات شدم ( آقاي احدي : اسمش را بگويم مي شناسيد) بچه دار هم نشدم . سفر اول كربلا را رفتم و حالا دومين و آخرين سفر كربلاي  منه .كل مطالب را بر روي نوار هم ضبط كردم . همه را گفتم . فقط سّر من را  بدونيد . اگر من از دنيا رفتم مطلب را آشكار كنيد . ( اين نوار به نشر آثار  امام هم فرستاده شد )بعد ايشان رفت كربلا و ما منتظر بوديم .درست كنار قبر حضرت عباس (ع) در حال زيارت نامه خواندن ايست قلبي كرد و از دنيا رفت .آمدند كه او را براي دفن از حرم بيرون ببرند ، خدام حرم حضرت عباس (ع) آمدند و گفتند : كجا ؟حضرت عباس (ع) به ما پيغام داده كه اين مرد را پايين پاي من دفن كنيد .الان كفشداري حضرت عباس (ع) كه ميرويد ، در پايين پاي حضرت دفن است .

بالايش نوشته شده : عباس مرندي...

دسته ها :
دوشنبه سیزدهم 3 1392 1:26
اليس الله بكاف عبده

مفسّر بزرگ قرآن علامه طباطبايي آيه۱۸۶سوره بقره را يكي از زيباترين و لطيف‌ترين آيات قرآن در زمينه دعا مي‌داند.
او مي گويد خداوند در بسياري از آيات قرآن با بندگان خود با استفاده از لفظ «من» و «ما» سخن گفته است، يكي از شگفت‌انگيزترين آيات، آيه‌اي است كه خداوند در آن هفت بار لفظ «من» را بكار برده است و اين آيه در وصف رابطه خدا با بندگان و ضمانت كردن استجابت دعاي ايشان است:

[اي پيامبر!] هر گاه بندگان من از تو در مورد من سؤال كردند [بگو] من بسيار نزديكم، هر گاه كسي مرا بخواند، اجابت مي‌كنم پس به نداي من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند.

(سوره بقره، آيه ۱۸۶)

آري خداي من
تو را بخشنده پنداشتم و گنه كار شدم،
تو را وفادار ديدم و هر جا كه رفتم باز گشتم،
تو را گرم ديدم و در سردترين لحظه ها به سراغتآمدم ،
اما...
اما...
تو در من چه ديدي كه به من وفادار ماندي...؟؟
دسته ها :
يکشنبه دوازدهم 3 1392 13:31
X