كيست اين مرد كه تيري به سر لاله ي گوشش
سخن وصل نموده نجوا؟!
و چنين خنده زنان از شرر خصم ندارد پروا،
اين همان زرّين است كه ز مردانِ يقين، مرد حقيقت بين است
او خودش گفت : به ديدار امام، وقتي از طاقچه تصوير مرا برمي داشت
و نگاهي بر من و نگاهي بر عكس،
تا به لبخند رضايت گل رويش بشكفت:
زان تبسّم چه سخنها به من خسته و رزمنده نگفت
خستگي را زتنم گرد غم را ز رخم
به نگاهش به تبسّم همه يكباره برفت...
اين عكس نوجوان 13 ساله كرجي شهيد عليرضا محمودي پارساست كه چند روز قبل از شهادتش گرفته شده كه معصوميتي خاص رو تداعي مي كنه چند فرازي از توبه نامه ي ايشون رو اينجا ذكر مي كنيم؛
فقط قبل از خوندن يادمون باشه كه اين توبه نامه كسي است كه هنوز به سن تكليف نرسيده ولي نگران ترك اولي هايي است كه ازش سر زده …
بار خدايا از كارهايي كه كرده ام به تو پناه مي برم از جمله :
از اين كه حسد كردم…
از اين كه تظاهر به مطلبي كردم كه اصلاً نمي دانستم…
از اين كه زيبايي قلمم را به رخ كسي كشيدم…
از اين كه در غذا خوردن به ياد فقيران نبودم…
از اين كه مرگ را فراموش كردم…
از اين كه در راهت سستي و تنبلي كردم…
از اين كه عفت زبانم را به لغات بيهوده آلودم…
از اين كه در سطح پايين ترين افراد جامعه زندگي نكردم…
از اين كه منتظر بودم تا ديگران به من سلام كنند…
از اين كه شب بهر نماز شب بيدار نشدم ...
اين هم فرازهايي از دلنوشته ي شهيد كه در مراسم همرزمش رضا جهازي خواند:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة
السلام عليك يا اباعبدالله،السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
با سلام بر هم وطنم، هم دينم، دوستم، هم سفرم، همسنگرم، هم رزمم، آموزگارم، خواننده قرآنم، گوينده حديثم، رهرو راه حسين، عاشق دين حسين، عاشق رزم حسين، عاشق مرگ حسين، رضاي خدايم و رضاي دينم، رضا، رضا جهازي.
رضا جان! چگونه نامت را بر زبان آورم؟ رضا جان! چگونه يادت را بر دلم اندازم، آخر من لايق نيستم. من حتي لايق نبودم با تو دوست باشم. رضا جان! اگر مي دانستم چنين لياقتي داري حتي زبانم را به سخن گفتن با تو باز نمي كردم.
رضا جان! اگر مي دانستم چنين لياقتي داري بيشتر به سخنانت توجه مي كردم و بيشتر از منبع سرشار الهي كه در وجودت شراره گرفته بود، استفاده مي كردم. ولي افسوس، صد افسوس، هزار افسوس كه ندانستم و قدر نداشتم. من بايد بيشتر در كارهايت دقت مي كردم تا مي فهميدم كه تو كيستي و سرانجامت چيست؟ ....
خلاصه ات كه كنيم مي شوي " ماه "
محمد ابراهيم همت
براي شادي روح آسمانيش " صلوات"
25 بهمن، سالروز شهادت سردار سرلشكر شهيد مهدي باكري، فرمانده لشكر 31 عاشوراست؛ سرداري كه به بسيجي بودنش افتخار ميكرد. او علمدار سپاه اسلام بود كه همانند علمدار قهرمان كربلا، حضرت اباالفضل العباس (ع)))) ) داغ برادر ديد و سپس خود به شهادت رسيد.
نماز عارفانه (شهيد امير ملكي)
در لحظات آخر عمر پيوسته بامعبود خويش راز و نياز ميكرد و گل سرود عشق را
ازكلام پروردگارش ميجست:
رب اشرح لي صدري و يسرلي امري... از هم سنگرانش خواست تا او را در حالتي
بخوابانند كه سر بر سجده بگذارد و دو ركعت نماز عشق اقامه كند.
چه با شكوه بود شهادت و ناز عارفانهي شهيد امير ملكي.
ايراني يادت نره زندگي راحت من و شما در اين زمان با خون اين شهيدان راحت است.
علاقه زيادي به حضرت زهرا و حضرت رقيه داشتند و هر وقت اسمشان مي آمد ، اشك در چشمانش جمع مي شد . آن مظلوميتي كه داشت، آن روضه هايي كه مي خوانديم و… ، خانه كه مي آمد ، مي گفت: روضه حضرت زهرا را بخوانيد . واقعا جاي تعجب است كه اينقدر ارتباطشان با خدا نزديك بود، كه روز شهادت ايشان ، مصادف بود با شهادت حضرت زهرا بود .