هميشه دست هاي كوچكم به چادر مشكي ات دخيل مي بستند!
وقتي چادرت را رها مي كردم ميان آن همه خانم چادري چه قدر سخت بود پيدا كردنت!
حالا كه اگر گم ات كنم نمي ترسم
ديگر گم نمي شوم
چون ميان اين همه خانم مانتويي پيدا كردنت چه قدر آسان است ...
حجابم يعني دعاي مادرم يعني محبت خدايم
اينكه زن باشي و از آبشارهاي زيباي موهايت لذت ببري, ولي آن را بپوشاني و
پنهان كني تا حتي تاري از آن معلوم نباشد!
اينكه زن باشي و اندام مناسبي داشته باشي ولي آن را بپوشاني و پنهان كني!
اينكه زن باشي و بتواني زيبا و با عشوه حرف بزني ,ولي نزني و صدايت را نازك
نكني!
اينكه زن باشي و در بازار عرضه و تقاضاي ادا و عشوه و هوس بتواني عرضه كننده
باشي, ولي نباشي هر چند قابليتش را داشته باشي
اينكه زن باشي و جوري حرف بزني, قدم برداري و پوشش داشته باشي كه همكارت,
استادت, هم كلاسي ات تحريك نشود و راحت و آسوده كارش را بكند و
تمركزش به هم نريزد, اينكه با همه اين تناقض ها دست به گريبان باشي و حتي پايت گران هم تمام شود!
همه اينها ارزش يك لحظه نگاه رضايت بخش مادرم زهرا را دارد كه دست دعا بلند كند و بگويد ...
خدايا:
دختران امت پدرم, همه زيبايي ها را داشتند و معيوب و مفلوج و كچل و زشت نبودند,
ولي براي رضاي تو زيبايي هايشان را از نامحرم پنهان كردند!
پس تو محبت كن خودت را در دل هايشان پنهان كن ...!
براي هر چيزي زكاتي است و زكات زيبايي، پاكدامني و حجاب است .
5 متر پارچه ي مشكي به خودي خود ، غير از قيمت مادي اش، ارزش ندارد، اما وقتي چادري شد برسر زني مسلمان ارزشمند مي شود.
5 متر پارچه ي مشكي به خودي خود ،حرفي براي گفتن ندارد ، اما وقتي چادري شد برسر زني مسلمان سخني از باور واعتقاد او مي شود.
5 متر پارچه ي مشكي به خودي خود ، پاسداري نمي شناسد ، اما وقتي چادري شد برسر زني مسلمان ياري مي كند زن مسلمان را در پاسداري از ارثيه ي پر ارزش ترين دليل آفرينش...
سلام نام من چادر است . نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است .
خواهرم مواظب باش رنگ دنيا نگيري ...
وقتي خودت را سيگار فرض مي كني، حال و روزت مي شود مثل من!
يكي پيدا مي شود كه با لبخند دستانت را مي گيرد؛
آتشت مي زند؛ و مي كشد شيره ي وجودت را.
وقتي خاكستر، تمام وجودت را گرفت؛ زير پا له مي كند باقيمانده ات را
و دستش را به سمت نخ هاي بعدي دراز مي كند !