كلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت كردن.هر كسي با دوستان خويش گرم
گرفته بود و خلاصه كلاس روي هوا بود.يك دفعه معلم اومد تو كلاس و سر وصداها
يواش يواش خوابيد...
طبق روال هميشه شروع كرد به خواندن ليست حضور و غياب:
بزرگراه همت......حاضر
غيرت همت.........غايب
مردانگي همت.....غايب
سمينار همت.......حاضر
صداقت همت......غايب
صفاي همت.......غايب
حياي همت........غايب
كتاب همت......حاضر
تجمع فرهنگي همت.....حاضر
ورزشگاه همت.....حاضر
مرام همت......غايب
همايش همت....حاضر
ايمان همت...غايب
قهرماني همت...غايب
غايبين از حاضرين بيشتربود، كلاس تعطيل ......
كيست اين مرد كه تيري به سر لاله ي گوشش
سخن وصل نموده نجوا؟!
و چنين خنده زنان از شرر خصم ندارد پروا،
اين همان زرّين است كه ز مردانِ يقين، مرد حقيقت بين است
او خودش گفت : به ديدار امام، وقتي از طاقچه تصوير مرا برمي داشت
و نگاهي بر من و نگاهي بر عكس،
تا به لبخند رضايت گل رويش بشكفت:
زان تبسّم چه سخنها به من خسته و رزمنده نگفت
خستگي را زتنم گرد غم را ز رخم
به نگاهش به تبسّم همه يكباره برفت...
اين عكس نوجوان 13 ساله كرجي شهيد عليرضا محمودي پارساست كه چند روز قبل از شهادتش گرفته شده كه معصوميتي خاص رو تداعي مي كنه چند فرازي از توبه نامه ي ايشون رو اينجا ذكر مي كنيم؛
فقط قبل از خوندن يادمون باشه كه اين توبه نامه كسي است كه هنوز به سن تكليف نرسيده ولي نگران ترك اولي هايي است كه ازش سر زده …
بار خدايا از كارهايي كه كرده ام به تو پناه مي برم از جمله :
از اين كه حسد كردم…
از اين كه تظاهر به مطلبي كردم كه اصلاً نمي دانستم…
از اين كه زيبايي قلمم را به رخ كسي كشيدم…
از اين كه در غذا خوردن به ياد فقيران نبودم…
از اين كه مرگ را فراموش كردم…
از اين كه در راهت سستي و تنبلي كردم…
از اين كه عفت زبانم را به لغات بيهوده آلودم…
از اين كه در سطح پايين ترين افراد جامعه زندگي نكردم…
از اين كه منتظر بودم تا ديگران به من سلام كنند…
از اين كه شب بهر نماز شب بيدار نشدم ...
اين هم فرازهايي از دلنوشته ي شهيد كه در مراسم همرزمش رضا جهازي خواند:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة
السلام عليك يا اباعبدالله،السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
با سلام بر هم وطنم، هم دينم، دوستم، هم سفرم، همسنگرم، هم رزمم، آموزگارم، خواننده قرآنم، گوينده حديثم، رهرو راه حسين، عاشق دين حسين، عاشق رزم حسين، عاشق مرگ حسين، رضاي خدايم و رضاي دينم، رضا، رضا جهازي.
رضا جان! چگونه نامت را بر زبان آورم؟ رضا جان! چگونه يادت را بر دلم اندازم، آخر من لايق نيستم. من حتي لايق نبودم با تو دوست باشم. رضا جان! اگر مي دانستم چنين لياقتي داري حتي زبانم را به سخن گفتن با تو باز نمي كردم.
رضا جان! اگر مي دانستم چنين لياقتي داري بيشتر به سخنانت توجه مي كردم و بيشتر از منبع سرشار الهي كه در وجودت شراره گرفته بود، استفاده مي كردم. ولي افسوس، صد افسوس، هزار افسوس كه ندانستم و قدر نداشتم. من بايد بيشتر در كارهايت دقت مي كردم تا مي فهميدم كه تو كيستي و سرانجامت چيست؟ ....
شهيد حجتالله رحيمي پس از بازگشت از سفر كربلاي معلي و زيارت مزار شش گوشه مولا اباعبدالله الحسين (ع) دست نوشتهاي دارد كه در آن آمده است «زبان از گفتن زيباييهاي كربلا چقدر حقير است».
شهيد حجتالله رحيمي، در خردادماه سال 1390 و چند ماه قبل از شهادتش، به كربلاي معلي و زيارت مزار شش گوشه مولاي اباعبدالله الحسين (ع) مشرف شد كه پس از آن در دست نوشتهاي آورده است: به خود كه مينگرم ميبينم لياقت چنين لطفي را نداشتهام.
متن كامل اين دست نوشته به شرح زير است: چه لذتي دارد در بينالحرمين باشي و نداني رو به كدام سو افكني.
از يك سو عباس است و از سوي دگر حسين…
آنجا بود كه فهميدم رو به جلو كه ميروي از پشت سرت فارغ نشو.
كاش تكرار ميشد بعضي لحظات
فقط بايد شكرش كنم براي دادن آن لحظهاش كه بزرگوارانه به من بخشيد.
در حالي كه به خود كه مينگرم ميبينم لياقت چنين لطفي را نداشتهام.
آري
و بينالحرمين سماوات بهشت است.
و زبان از گفتن زيباييهاي كربلا چقدر حقير است.
زيرا جز ياران حسين را به كربلا راه نميدهند و خدا را شكر كه هنوز به ما اميدي هست
نقطه سر خط.
شهيد كربلايي حجتالله رحيمي، مسئول بسيج دانشجويي دانشگاه آزاد باغملك از بسيجيان و مداحان خستگي ناپذير اين شهرستان بوده كه از سوي ستاد مركزي راهيان نور كشور به عنوان خادم الشهدا مشغول خدمت رساني به كاروانهاي راهيان نور بود.
اين شهيد در 24 اسفندماه سال 1368 در شهرستان باغملك به دنيا آمد و صبح روز پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 مطابق با 15 ربيعالثاني سال 1433 هجري قمري در پادگان دژ شهرستان خرمشهر هنگام انجام ماموريت شربت گواراي شهادت را نوشيد و به آرزوي ديرينه خود، شهادت در راه خدا نائل آمد.
پيكر شهيد حجتالله رحيمي بعداز ظهر روز جمعه 19 اسفند ماه با حضور مردم و جوانان قدرشناس استان خوزستان پس از تشييع در باغملك در روستاي زير مورد دهستان هپرو و در كنار شهيد جعفر رحيمي آرام گرفت.(فارس)
سردار شهيد مهدي زين الدين:
در زمان غيبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولي فقيه باشد تا ببينيد از آن كانون فرماندهي چه دستوري صادر مي شود .
25 بهمن، سالروز شهادت سردار سرلشكر شهيد مهدي باكري، فرمانده لشكر 31 عاشوراست؛ سرداري كه به بسيجي بودنش افتخار ميكرد. او علمدار سپاه اسلام بود كه همانند علمدار قهرمان كربلا، حضرت اباالفضل العباس (ع)))) ) داغ برادر ديد و سپس خود به شهادت رسيد.
امام خميني٬ عصاره انسانيت معاصر٬ گمشده قرن حاضر٬ انسان كامل ٬ مهاجري كه نزد
" نيايش" علي تبعيد شده بود٬ بارديگر از دشت آزادگان و كربلاي حسين قيامي ديگر را بر
مستضعفين زمين برخواند تا در صحنه عاشورايي خونين٬ ديگربار پوزه ظالمان زمانه را
بر خاك بمالد. پنداري كه در سالهاي تبعيد نزد حسين درس قيام آموخته است.
شهيد مهدي رجب بيگي- مقالات ادبي
يك چفيـه پر از بهــار بـاور كـردم
موسيـــــقـي انتــظار بـاور كـردم
مـن عاشقــي تو را بــه روي ميــن ها
در لحظــ ه انفجـار بـاور كـردم