كلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت كردن.هر كسي با دوستان خويش گرم
گرفته بود و خلاصه كلاس روي هوا بود.يك دفعه معلم اومد تو كلاس و سر وصداها
يواش يواش خوابيد...
طبق روال هميشه شروع كرد به خواندن ليست حضور و غياب:
بزرگراه همت......حاضر
غيرت همت.........غايب
مردانگي همت.....غايب
سمينار همت.......حاضر
صداقت همت......غايب
صفاي همت.......غايب
حياي همت........غايب
كتاب همت......حاضر
تجمع فرهنگي همت.....حاضر
ورزشگاه همت.....حاضر
مرام همت......غايب
همايش همت....حاضر
ايمان همت...غايب
قهرماني همت...غايب
غايبين از حاضرين بيشتربود، كلاس تعطيل ......
بچه ها تحويل سال يادش بخير شلمچه
چييده بوديم تو سفره سربند و يك سرنيزه
بچه ها خيلي گشتن تو جبهه سيب نداشتيم
بجاي سيب تو سفره كمپوتشو گذاشتيم
تو اون سفره گذاشتيم يه كاسه سكه و سنگ
سمبه به جاي سنجد يه سفره رنگارنگ
اما يه سين كم اومد همه تو فكري رفتيم
مصمم و با خنده همه يك صدا گقتيم
به جاي هفتيمن سين تو سفره سر ميزاريم
سر كمه هر چي داريم پاي رهبر مي زاريم
من تقريباً 17 بار به كما رفتم، 4 سال پيش هم يك بار مرگ مغزي شدم، شايد باورتان نشود اما من 4 ساعت كاملاً مرده بودم. مرا به سردخانه بردند و بعد از 4 ساعت دوباره برگشتم.
... 2 بار از دفعاتي كه به كما رفته بودم، خاطرات واضحي را به ياد دارم، احساس ميكردم در خلأ هستم، ميتوانستم خيلي سريع به هر جا كه اراده كنم بروم. اما دلم نميآمد از كنار جسمم آن طرفتر بروم، مثل يك رويا بود...
يكي از بچهها از بههوش آمدن من - بعد از يك ماه بيهوشي- فيلم گرفته بود، در فيلم ديدم كه گريه و التماس ميكنم و همه را به قرآن قسم ميدهم كه نميخواهم برگردم ، من سبك و رها بدون هيچ دردي در ابرها بودم، اما هر لحظه به زمين نزديكتر ميشدم دلم نميخواست برگردم. اما بالاخره برگشتم و دوباره سنگين شدم دوباره دردها برگشتند (آهي ميكشد، آب دهانش را قورت ميدهد) و ادامه ميدهد قبل از هوشياري كامل صداي بوق دستگاهها به من يادآوري ميكردند كه برگشتهام و ميفهمم دوباره به «آتيه» آمدهام.
من سهميه50 درصد جانبازي دارم، آنقدر كه ما براي گرفتن پول و هزينه دوندگي ميكنيم، با پرداخت هزينهها آنقدر تفاوت ندارد، البته چند روز پيش كه آقاي حسيني وزير ارشاد به ملاقاتم آمده بودند صحبت كردند كه روال آسانتر شود اما مسئله من نيستيم موضوع اين است خيلي از جانبازان به نان شب خود نيز محتاجاند .
براي سلامتيش دعا كنيم ...
خداحافظي كره خاكي با مادر نامدارترين خلبان جهان
مادر نامدارترين خلبان جهان به فرزند شهيدش پيوست.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري فارس از شهرستان ساري، خبر در چند كلمه عنوان شد كه مادر شهيد شيرودي به ديار باقي شتافت، مادري كه بعد از آخرين پرواز علياكبرش از آسمانها سراغش را ميگرفت.
شهربانو حسين شيرودي خود نيز بعد از 32 سال به اوج رسيد و به فرزند شهيدش پيوست.
مادر شهيد شيرودي يكي از شيرزنان عرصه جهاد بود كه به فرزندش اصول دلاوري را آموخت.
مادر شهيد شيرودي در سن 87 سالگي شامگاه جمعه چهارم اسفند به ديار باقي شتافت.
فرماندار ويژه تنكابن با تأييد اين خبر به فارس گفت: تشييع پيكر مادر امير خلبان شهيد شيرودي يكشنبه ساعت 9 صبح انجام ميشود.
به گفته سيد ابراهيمي هاشمي، فرماندار ويژه تنكابن، بر اساس هماهنگي با خانواده مادر شهيد شيرودي، پيكر اين مادر شهيد از مصلي شهيد بهشتي شهرستان تنكابن به سمت شهر شيرود زادگاه امير خلبان شيرودي تشييع ميشود.
وي تصريح كرد: پيكر مادر شهيد شيرودي در صحن آقا سيد حسين شيرود در جوار مرقد فرزندش دفن ميشود.
امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم ، آب و نان را جيره بندي كرده ايم ، عطش همه را هلاك كرده ، حالا همه با شهدا در كنار هم در انتهاي كانال خوابيده ايم. ديگر كسي تشنه نيست و اميدوارند به دست سيدالشهداء سيراب شوند.
{يادداشت يكي از شهداي گردان حنظله لشگر 27 محمد رسول الله (ص) كه در كانال منطقه عملياتي فكه در حين تفحص بدست آمده است .
خلاصه ات كه كنيم مي شوي " ماه "
محمد ابراهيم همت
براي شادي روح آسمانيش " صلوات"