اتلاف تايم در ولنتاين
انسان با توجه به باور الهي خويش حق خداوند متعال را در تمامي عرصه هاي زندگي خود به عنوان آفريدگار و پروردگار، محترم مي داشت و بر مبناي اين عقيده كه خداوند عالم منشا خيرات و بركات و داناي عالم است، دين خدا را پاس مي داشت، ثمره اين التزام عقيدتي و عملي ، ظهور و بروز سبك و مدلي از زندگي مبتني بر تعليمات الهي بود. اما بعد از گذشت اعصار ، انحرافي عظيم در اين انديشه ظهور يافت كه ريشه در تحريفات و كج روي هاي بشر اغوا شده به دست شيطان داشت.
اين انحراف در مسير حركت انسان به سوي سعادت فردي و اجتماعي با عنوان باور بشر محوري رشد يافت و تمام آنچه انسان را به تعالي و رشد معنوي مي رساند به قهقرا كشاند.
مراسم ولنتاين يكي از اين ملحقات سبك زندگي است كه با ظاهر فريبنده و با تكيه بر يكي از ارزشمند ترين مظاهر زندگي انساني يعني عشق وارد سفره هاي فرهنگي كشورهاي دنيا علي الخصوص قلوب جوانان شده است و ايشان را به ظاهر، بر محبت افزون تر و در باطن به مدل زندگي بدون ازدواج ، همباشي و علايق خارج از حدود ديني تشويق مي نمايد .
هنوز نمازش تمام نشده بود كه ناگهان ديدم سقف شكافته شد و تابوت از آن شكاف به طرف آسمان رفت. گفتم:« يا ابن رسول الله! الان مأمون مي آيد و مي گويد بدن مبارك حضرت رضا چه شد؟» فرمود:« آرام باش! آن بدن مطهّر به زودي برمي گردد.
اولين زيارت كننده قبر حضرت سيد الشهداء(ع)
ابن اثير در الكامل آورده است:
عبد اللّه بن حرّ جعفي پس از شهادت امام عليه السّلام از منزل خود در قصر بني مقايل به كربلا رفت و در آنجا گريست و قصيده بلندي در رثاي حضرت حسين عليه السّلام سرود.
او را نخستين زيارت كننده قبر حضرت سيد الشهداء عليه السّلام دانستهاند.
شايد اين اولين حركت عزاداري در رثاي حضرت باشد،البته با چشمپوشي از اقدامات و سخنان حضرت زينب عليها السّلام و امام سجاد عليه السّلام و كاروان اسيران كربلا .
چرا فقط براي امام حسين (عليه السلام) روز اربعين تعيين شده است؟
به نقل از شفقنا، اربعين يعني گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان.. چرا فقط براي امام حسين عليه السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟
براي توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد:
1) فداكاريهاي امام حسين عليه السلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكاريها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.
2) مصيبت حضرت امام حسين عليه السلام، براي هيچ امام و پيامبري پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليهالسلام، از همه مصيبتها بزرگتر و سختتر بود. اگر عامل ديگري هم در كار نبود، همين عامل كافي است كه نشان بدهد چرا براي امام حسين عليهالسلام بيش از امامان ديگر و حتي بيش از پيامبر اسلامصلياللَّهعليهو آله عزاداري ميكنيم و مراسم متعددي برپا ميكنيم.
3) در ماه محرم سال ۶۱ق. امام حسين عليه السلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليهالسلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختي براي خاندان پيامبر بود.
4) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليه السلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلي فراموش شود و حتي كساني را كه براي زيارت امام حسين عليه السلام ميآمدند، شكنجه ميكردند و ميكشتند. در زمان متوكل عباسي، همه قبرهاي كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براي زيارت قبر امام حسين عليهالسلام، منع كردند. شيعيان هم براي مقابله با اينها، از هر مناسبتي استفاده ميكردند كه يكي از اين مناسبتها، حادثه روز اربعين است.
5) يكي از نشانه هاي مؤمن، زيارت امام حسين عليهالسلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام روايت شده است كه علامتهاي مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانهروز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشاني بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن۱ و يكي از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمردهاند.
1-تاريخ وقوع اين معجزه
در اينكه اين معجزه در زمان رسول خدا(ص)و در مكه انجامشده اختلافى در روايات و گفتار محدثين نيست و مسئلهاجماعى است،ولى در مورد تاريخ آن اختلافى در رواياتو كتابها بچشم مىخورد.
از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده كه گفتهاند اين داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولىمرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كهاين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در يكجاى آن از پارهاى روايات نقل كرده كه:
اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنجسال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نيز اندكى بيش نبود.
2-چگونگى ماجرا
در روايات مختلفى كه در تواريخ شيعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفتهاند:
اين معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قريش و مشركان مانندابو جهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران انجام شد،بدينترتيب كه آنها در يكى از شبها كه تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود!رسول خدا(ص)
بدانها گفت:اگر من اينكار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟
گفتند:آرى،و آنحضرت از خداى خود درخواست اين معجزه راكرد و ناگهان همگى ديدند كه ماه دو نيم شد بطورى كه كوهحرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به همچسبيد و همانند اول گرديد،و رسول خدا(ص) دوبار فرمود:
«اشهدوا،اشهدوا»يعنى گواه باشيد و بنگريد!
مشركين كه اين منظره را ديدند بجاى آنكه به آنحضرتايمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو كرد،و ياآنكه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو كرد!
برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو كرده مردم شهرهاىديگر را كه جادو نكرده!از آنها بپرسيد،و چون از مسافرانو مردم شهرهاى ديگر پرسيدند آنها نيز مشاهدات خود را در دو نيمشدن ماه بيان داشتند (3) .
و در پارهاى از روايات آمده كه اين ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحين حديث گفتهاند:منظور از دو بار همان دوقسمتشدن ماه است نه اينكه اين جريان دو بار اتفاق افتادهباشد. (4) و البته مجموع رواياتى كه درباره اين معجزه وارد شده حدود بيست روايت ميشود كه در كتابهاى حديثى شيعه و اهل سنتمانند بحار الانوار و سيرة النبوية ابن كثير و در المنثور سيوطى وديگران نقل شده.
3-گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روايات در اين باره
عموم محدثين و علماى اسلامى درباره وقوع اين معجزه ازرسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روايات را كردهاند چنانچهمرحوم طبرسى از علماى شيعه در مقام رد گفتار مخالف گفته:
«المسلمين اجمعوا على ذلك فلا يعتد بخلاف من خالف فيه...» (5) مسلمانان بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اينرو بگفتار مخالفاعتنائى نيست.
و ابن شهر آشوب در مناقب گويد:
«اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله«اقتربت الساعة...»انه اجتمع المشركون.و آنگاه داستان را نقلكرده» (6) .
و از علماى اهل سنت نيز فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب درتفسير سوره قمر گويد:
«المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فيهالانشقاق...» (7) .
مفسران همگى بر اين عقيدهاند كه در ماه انشقاق پديد آمد و دو نيم شد...
و سپس داستان را بهمانگونه كه ما نقل كرديم بيان مىكند.
و از قاضى در شفاء نقل شده كه گفته:
«اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق». (8) چنانچه ابن كثير در سيرة النبوية گويد:
«و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلك فى زمنه عليه الصلاة و السلامو جاءت بذلك الاحاديث المتواترة من طرق متعددة تفيد القطع عند مناحاط بها و نظر فيها» (9) .
-مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حديثهاى متواترهنيز از طرق متعدده در اين باره رسيده كه براى هر كس كه بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افكنده موجب قطع خواهد شد.
و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نيزفرموده:
«آية شق القمر بيد النبى(ص)بمكة قبل الهجرة باقتراح من المشركين مما تسلمها المسلمون بلا ارتياب منهم».
-معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مكه پيش از هجرت بنابدرخواست مشركان از موضوعاتى است كه مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلمدانسته و ترديدى در آن نكردهاند.
و از دانشمندان معاصر اهل سنت نيز دكتر سعيد بوطىنويسنده كتاب فقه السيرة در اينباره گويد:
«و هذا امر متفق عليه بين العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انهكان احدى المعجزات» (10) .
-و اين چيزى است كه ميان علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسولخدا(ص)اتفاق افتاده و يكى از معجزات اوست.
و اين بود نمونههائى از گفتار علماء و محدثين شيعه واهل سنت در اينباره،و از اينرو بهتر آنست كه از ذكر گفتههاىمخالفان صرفنظر كرده و بدنبال بخش بعدى برويم و انشاء اللهتعالى در پايان مقاله به برخى از شبهات آنها پاسخ خواهيم داد.
4-دليلى از قرآن كريم
بجز برخى معدود از اهل تفسير همانگونه كه در خلالبحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شيعه و اهل سنت گفتهاند: آيه مباركه:
«اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحرمستمر».
-قيامت نزديك شد و ماه شكافت،و اگر معجزهاى ببينند روى بگردانند وگويند جادوئى است مستمر.
درباره همين معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو ميكند كه مشركان درخواست چنين معجزهاى كردند و چونبه وقوع پيوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى ديگر.
تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده كه گفتهاند:«انشق»در اينجا بمعناى«سينشق»استيعنى بزودى در قيامت ماه دونيم خواهد شد و اينكه بلفظ ماضى آمده بخاطر اينكه محققا واقعخواهد شد،ولى اين تفسير بگفته علامه طباطبائى و ديگران بسياربىپايه است و دلالت آيه بعدى كه مىفرمايد:«و ان يرو آيةيعرضوا،و يقولوا سحر مستمر»آنرا رد مىكند براى اينكه سياق آنآيه روشنترين شاهد استبر اينكه منظور از«آيت»معجزه بقولمطلق است،كه شامل دو نيم كردن ماه هم ميشود،يعنى حتىاگر دو نيم شدن ماه را هم ببينند ميگويند سحرى استپشتسر هم،و معلوم است كه روز قيامت روز پرده پوشى نيست،روزيست كه همه حقايق ظهور مىكند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مىگردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنين روزى هم بعد از ديدن«شق القمر»باز بگويند اين سحرىاست مستمر،پس هيچ چارهاى نيست جز اينكه بگوئيم شق القمرآيت و معجزهاى بوده،كه واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت كند،و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند وبگويند سحر است.
نظير تفسير بالا در بىپايگى گفتار بعضى ديگر است كهگفتهاند:كلمه«آيت»اشاره استبآن مطلبى كه رياضى داناناين عصر بآن پى بردهاند،و آن اينستكه كره ماه از زمين جداشده،همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده،پس جمله«و انشق القمر»اشاره استبيك حقيقت علمى،كه در عصرنزول آيه كشف نشده بود،بعد از صدها قرن كشف شد.
وجه بىپايگى اين تفسير اينستكه در صورتى كه گفتاررياضى دانان صحيح باشد آيه بعدى كه مىفرمايد:«و ان يروا آيةيعرضوا و يقولوا سحر مستمر»با آن نمىسازد،براى اينكه از احدىنقل نشده كه گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر.
علاوه بر اينكه جدا شدن ماه از زمين اشتقاق است،و آنچه درآيه شريفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چيزىو دو نيم شدن آن اطلاق نمىكنند،و هرگز جدا شدن چيزى از چيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمىگويند.
و نظير وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختياركرده گفتهاند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمتشبهنگام طلوع آن است،و نيز اينكه بعضى ديگر گفتهاند:انشقاققمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق.
البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست،كه انشقاق قمر يكىاز لوازم نزديكى ساعت است.
5-پاسخ از چند اشكال
يكى از اشكالهائى كه بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نيز از اين جهت مشترك استاشكالى است كه سابق بر اين،روى فرضيه بطلميوس كه خرقو التيام را در افلاك محال مىدانستند كردهاند و خلاصه فرضيهآنها اين بود كه افلاك را اجسامى بلورين مىدانستند و مجموعهآنها را نيز نه فلك مىپنداشتند كه همانند ورقههاى پياز روىهم قرار گرفته و ستارگان نيز همچون گل ميخى بر آنها چسبيدهبود و حركتستارگان را نيز با حركت افلاك مىگرفت،يعنىهر فلكى حركتى داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخى هم كهبر او چسبيده بود حركت مىكرد،و روى اين نظريه مىگفتندخرق و التيام-يعنى شكسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نيم شدن ماه-و هم چنين داستان معراججسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التيام در افلاك ميشد آنرامنكر شده و يا دستبه تاويل و توجيه در آنها مىزدند،غافل ازآنكه قرنها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط،قرآن كريم آنرامردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازى را زده است،آنجا كه درباره خورشيد و ماه و فلك گويد:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلكتقدير العزيز العليم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم،لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فىفلك يسبحون».
(سوره يس آيه 38-40)
كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبتميدهد،و ثانيا«فلك»را مدار آنها دانسته و ثالثا حركت آنها رادر اين مدار بصورت«شنا»و شناورى بيان فرموده،و فضاىآسمان بى انتها را بصورت درياى بيكرانى ترسيم فرموده كه اينستارگان همچون ماهيان در آن شناورى ميكنند.و علم وكشفيات و اختراعات جديد و سفينههاى فضائى و موشكها وآپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد،و برهيئتبطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفنكرد. و يا اين آيه كه در سوره فصلت(آيه 11)آمده كه مىفرمايد:
«ثم استوى الى السماء و هى دخان»كه آسمان را همانند دودىدانسته،و آيات ديگر كه جاى ذكر آنها نيست.
اشكال ديگرى كه برخى به اين معجزه كردهاند اينستكه اگراينطور كه ميگويند قرص ماه دو نيم شده باشد بايد تمام مردم دنياديده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم اين حادثه را دررصدخانه خود ضبط كرده باشند،چون اين از عجيبترين آياتآسمانى است،و تاريخ تا آنجا كه در دست است و همچنينكتب علمى هيئت و نجوم كه از اوضاع آسمانى بحث مىكندنظيرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنين حادثهاى رخ دادهبود اهل بحث كمال دقت و اعتناء در شنيدن و نقل آن را بكارمىبردند،و مىبينيم كه نه در تاريخ از آن خبرى هست و نه دركتب علمى اثرى از آن ديده مىشود؟
پاسخى كه از اين اعتراض دادهاند خلاصهاش اين است كهگفتهاند:اولا ممكن است مردم آنشب از اين حادثه غفلت كردهباشند،زيرا چه بسيار حوادث جوى و زمينى رخ مىدهد كه مردماز آن غافلند،و اينطور نيست كه هر حادثهاى رخ دهد مردمبفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشتبه پشت و سينه بسينه تا عصر ما به يكديگر منتقل كنند.
و ثانيا سرزمين حجاز و اطراف آن از شهرهاى عربغيره رصدخانهاى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط كند، رصدخانههائى كه در آن ايام بفرضى كه بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و يونان و غيره بوده،در حاليكه تاريخ ازوجود چنين رصدخانههائى در اين نواحى و در ايام وقوع حادثه همخبر نداده و اين جريان بطوريكه در بعضى از روايات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثتيعنى پنجسالقبل از هجرت اتفاق افتاده.
علاوه بر اينكه بلاد مغرب كه اعتنائى باينگونه مسائلداشتهاند(البته اگر در آن تاريخ چنين اعتنائى داشته بودند)بامكه اختلاف افق داشتهاند،اختلاف زمانى زياديكه باعث ميشدآن بلاد جريان را نبينند،چون بطوريكه در بعضى از رواياتآمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشيدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و ميانه انشقاق ماه و دوباره متصلشدن آن زمانى اندك فاصله شده است،ممكن است مردم آنبلاد وقتى متوجه ماه شدهاند كه اتصال يافته بوده.
از اينهم كه بگذريم،ملتهاى غير مسلمان يعنى اهل كليساو بتخانه را در امور دينى و مخصوصا حوادثى كه بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مىدانيم،و چه بسيار حوادث مهمتر از اين راناديده گرفته و نقل نكردهاند.
اشكال ديگرى هم برخى با استناد به پارهاى از آيات كريمهقرآنى كردهاند كه مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين آياتسوره قمر نقل كرده و جواب كافى و شافى به آن داده بتفصيلىكه هر كه خواهد به تفسير الميزان آنمرحوم مراجعه نمايد.
و بطور كلى در پاسخ اين گونه اعتراضات و شبهات بايدبگوئيم:
ما وقتى مسئله نبوت را پذيرفتيم و به«غيب»ايمان آورده ومعجزه را قبول كرديم ديگر جائى براى بحث و رد و ايراد و تاويلو توجيه باقى نمىماند،مگر با كدام تجزيه و تحليل مادى مسئلهشكافتن سنگ سختبا ضربه چوب و بيرون آمدن دوازده چشمهآب گوارا قابل توجيه است (11) ،و با كدام حساب ظاهرى حاضركردن تختبلقيس در يك چشم برهم زدن از صنعا بهبيت المقدس قابل درك و قبول است (12) ،و با كدام وسيلهاى-جز معجزه-ميتوان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ«ثعبان مبين»تبديل نمود (13) ،و يا با زدن همان عصاى چوبين بدر يا ميتوان آنراشكافت،و دوازده شكاف در آن پديدار كرد، (14) و لشكرى عظيمرا از آن دريا عبور داد.
اينها و امثال اينها معجزاتى است كه در قرآن كريم آمده وروايات صحيحه اثبات آنها را تضمين كرده كه از آنجمله استمعجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمىتوان باتئوريها و فرضيههائى همچون«محال بودن خرق و التيام درافلاك»و هيئتبطلميوسى كه سالها و قرنها بعنوان يك قانونمسلم علم هيئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن بهاثبات رسيده و بصورت مضحكهاى در آمده دستبتاويل و توجيهاين آيات و روايات زد،چنانچه برخى در گذشته و يا امروزمتاسفانه اينكار را كردهاند.
و اساس اين توجيهات و تاويلات آن است كه ظاهرا اينانمعناى صحيح«نبوت»و«وحى»و ارتباط انبيا را با عالم غيب و حقيقت جهان هستى ندانسته و يا همه را خواستهاند با فكرمادى و عقل ناقص خود فهميده و تجزيه و تحليل كنند،و قدرتلا يزال و بى انتهاى آفريدگار جهان را از ياد بردهاند و در نتيجه بهچنين تاويلاتى دست زدهاند و گرنه بگفته«ويليم جونز» (15) :
-آن قدرت بزرگى كه اين عالم را آفريد از اينكه چيزى از آنكم كند يا چيزى بر آن بيفزايد عاجز و ناتوان نخواهد بود!
و بگفته آن دانشمند ديگر اسلامى«دكتر محمد سعيدبوطى» (16) اطراف وجود ما و بلكه خود وجودمان را همه گونهمعجزهاى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى كه ما به آنها پيداكردهايم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مىدانيم درصورتيكه در حقيقت هر كدام معجزه و يا معجزاتى شگفتانگيزاست.
مگر اين ستارگان بىشمار،و حركت اين افلاك،و قانونجاذبه زمين و يا ستارگان ديگر،و حركت ماه و خورشيد،و ايننظم دقيق و حساب شده،و خلقت اينهمه موجودات ريز و درشتبلكه خلقتخود انسان-كه آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته ناميده-و گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حيات،و هزاران مسئله پيچيده و مرموز ديگرى كه دروجود انسان و خلقتحيوانات و موجودات ديگر بكار رفته وموجود است معجزه نيست!
با اندكى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همهرا معجزه ميداند ولى از آنجا كه مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پيدا كرده و از حالت اعجازى آنها غافل شدهايم.
يك تذكر پايانى
همانگونه كه گفتيم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حديث صحيح به اثبات رسيده مىپذيريم،و اما پارهاى از روايات غير صحيح و به اصطلاح«شاذ»ى را كه دركتابها ديده مىشود،مانند آنكه در مسئله شق القمر نقل شده كهماه به دونيم شد و بگريبان رسولخدا رفت و سپس نيمى از آستينراست و نيمى از آستين چپ آنحضرت خارج شد و دوباره بهآسمان رفت و بيكديگر چسبيد.نمىپذيريم و بلكه اينگونه نقلهارا مجعول مىدانيم.و بگفته ابن كثير اين گفته برخىقصه پردازانى است كه هيچ اصلى ندارد و دروغى آشكار استكه صحت ندارد (17) .
و يا پارهاى از خصوصيات و رواياتى كه در داستان معراج ومشاهدات رسولخدا صلى الله عليه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روايت صحيح و نقل معتبرى آنرا تاييد نكرده مانمىپذيريم و اصرارى هم به قبول آن نداريم.
پىنوشتها:
1.بحار الانوار-ج 17-ص 354 و 357.
2.الميزان-ج 19-ص 69 و 72.
3.بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سيره ابن كثير-ج 2-ص 113-121.
4.به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود.
5.مجمع البيان-ج 9-ص 186.
6.بحار الانوار-ج 17-ص 357.
7.مفاتيح الغيب-ج 29-ص 28.
8.بحار الانوار-ج 17-ص 349.
9.سيرة النبوية-ج 2-ص 114.
10.فقه السيره-ص 150.
11.«و اوحينا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاك الحجر،فانبجست منهاثنتا عشرة عينا...»(سوره اعراف-آيه 160) .
12.«قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك...»(سورهنمل-آيه 40).
13.«فالقى عصاه فاذا هي ثعبان مبين»(سوره شعرا-آيه 32).
14.به آيات مباركه سوره بقره-آيه 50 و سوره طه-آيه 77 و سوره شعرا-آيه 63 و سورهدخان-آيه 24 مراجعه شود.
15.و 16.فقه السيره-ص 150-151.
17.سيره النبويه ابن كثير-ج 2-ص 120-121.
درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد 3 صفحه 247
رسولى محلاتى