بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
هر كس در اين جهان دوستانى داشته و با كسانى آمد و شد دارد؛ چون بدون دوست و رفيق كسى نمى تواند زندگى كند. خوبان ، دوستان و همفكران خوب و بدان دوستان و هم فكران بد براى خود انتخاب مى كنند.
به گونه اى كه شاعر مى گويد:
كبوتر با كبوتر، باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز
دوستان شيطان كسانى هستند كه : فتنه و فتنه انگيزى را دوست دارند؛ از خون ريزى و كشت و كشتار خوششان مى آيد؛ ديگران را براى جنگ و دعوا با مسلمانان تحريك مى كنند؛ آنها تحت تاءثير وسوسه هاى شياطين قرار مى گيرند؛ به خاطر دوستى با آنان ، با مؤمنان مى جنگند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركين .
((و شياطين به دوستان خود مخفيانه مطالبى القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند - ولى شما به هوش باشيد - اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود)).(181)
روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با شيطان ملاقات كرد و فرمود:اى لعين ! دوستان تو از امت من چقدراند؟
گفت : دوازده نفر!
1. امير ستم گر؛
2. ثروت مند خودخواه ،
3. كسى كه باك ندارد از كجا به دست مى آورد و در كجا صرف مى كند؛
4. عالمى كه پادشاه ستم كارى را با ظلم و جورش تاءييد كند؛
5. تاجر خائن كه در تجارت خود به مردم خيانت كند؛
6. محتكر كه ارزاق مردم را ارزان مى خرد و براى گران شدن ذخيره و انبار مى كند؛
7. زناكاران ، اعم از مرد و زن ؛
8. رباخواران كه مال فقيران را به اين وسيله از كفشان بيرون مى آورند؛
9. افراد بخيل كه از انفاق مال خود بخل مى ورزند و ديگران را از آن محروم مى كنند؛
10.كسانى كه در نماز سستى مى كنند و توجهى به آن ندارند؛
11. كسانى كه در ميان مردم سخن چينى مى كنند و آنان را به جان هم مى اندازند؛
12. كسانى كه مست و بى هوش هستند.
بسمه
شب اوّل: اين شب به نام «ليلة المبيت» مزيّن است، در اين شب يك حادثه مهمّ تاريخى واقع شد و آن اين كه در سال سيزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از مكّه به قصد هجرت به سوى مدينه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گرديد و امير مؤمنان على(عليه السلام) براى اغفال دشمنان، فداكارانه در بستر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خوابيد و مشركان قريش كه خانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را محاصره كرده بودند، به گمان آن كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بسترش آرميده است، تا صبح منتظر ماندند و چون صبحگاهان با شمشيرهاى برهنه به منزل آن حضرت هجوم بردند تا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) را بكشند، على(عليه السلام) را ديدند كه از آن بستر برخاست! بدين سان، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در فرصتى مناسب خود را از چنگال مشركان قريش نجات داد و على(عليه السلام) نيز با اين فداكارى، عشق و علاقه و برادرى خود را نسبت به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نشان داد; اين در حالى بود كه هر زمان ممكن بود كسى را كه در بستر خوابيده به قتل برسانند.
آيه شريفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ; بعضى از مردمِ (با ايمان و فداكار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مبدأ تاريخ مسلمانان است و تحوّلى عظيم در جهان اسلام روى داد.
روز هشتم: در روز هشتم ربيع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام) طبق روايتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشريف ـ آغاز گرديد.(3)
روز دهم:
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با حضرت خديجه كبرى(عليها السلام) است در حالى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) 25 ساله بود و حضرت خديجه(عليها السلام)40 ساله. به همين مناسبت روزه اين روز به عنوان شكرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)
روز دوازدهم: اين روز مطابق نظر مرحوم شيخ كلينى و مسعودى و همچنين مشهور ميان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله)است.(5)
همچنين در اين روز، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بعد از 12 روز كه مسير راه ميان مكّه و مدينه را پيمود وارد مدينه گرديد.(6) و نيز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
روز چهاردهم: در سال 64 در چنين روزى، يزيد بن معاويه به هلاكت رسيد.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت كه همراه با جنايات عظيمى بود - كه مهمترين آن واقعه كربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسين(عليه السلام) و يارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگينش به پايان رسيد; جنازه اش را در دمشق دفن كردند; ولى اكنون اثرى از او نيست.(9)
شب هفدهم: طبق روايات مشهور شيعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبيا، رسول معظّم اسلام(صلى الله عليه وآله) است و شب بسيار مباركى است.(10)
همچنين يكسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، در چنين شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)
روز هفدهم: همان گونه كه گفتيم مشهور ميان علماى اماميّه آن است كه روز هفدهم ربيع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله عليه وآله) است و معروف آن است كه ولادتش در مكّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفيل بوده است.(12) (عام الفيل سالى است كه ابرهه با لشكرش كه بر فيل سوار بودند به قصد تخريب كعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).
همچنين در چنين روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(عليه السلام) واقع شده است و از اين جهت نيز بر اهمّيّت اين روز افزوده شده است.(13)
ماه ربيع الأوّل گرچه آغاز آن آميخته با خاطره غم انگيز و اندوهبار شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام)است، ولى از آن جا كه ميلاد مبارك حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مطابق روايت معروف، در هفدهم اين ماه و طبق روايت غيرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و ميلاد حضرت صادق(عليه السلام) نيز در هفدهم اين ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا كه هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه سرچشمه دگرگونىِ عميق در جهانِ اسلام و عزّت و شوكت مسلمين شد، و همچنين داستان «ليلة المبيت» در اين ماه واقع گرديده، و آغاز امامت پربركت حضرت بقية اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نيز مى باشد; در مجموع از ماههاى بسيار پربركت و پرخاطره است، كه سزاوار است، همه علاقه مندان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.
اعمال اين ماه:
روز اوّل اين ماه: علما گفته اند مستحب است، به شكرانه هجرت موفّقيت آميز رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين روز را روزه بگيرند و صدقه و انفاق و احسان نمايند،(1) و همچنين زيارت آن بزرگوار، در اين روز مناسب است.
مرحوم «سيّد بن طاووس»، دعايى را براى اين روز در كتاب اقبال نقل كرده است.(2)
روز دوازدهم: در اين روز دو ركعت نماز مستحب است كه در ركعت اوّل بعد از حمد، سه مرتبه سوره «قل يا ايّها الكافرون» و در ركعت دوم بعد از حمد، سه مرتبه سوره «توحيد» خوانده شود.(3)
روز هفدهم: همان گونه كه قبلا گفته شد اين روز مطابق نظر مشهور علماى اماميّه، روز ولادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و همچنين ميلاد امام صادق(عليه السلام)است و روز بسيار مباركى است و داراى اعمالى مى باشد:
1) غسل; به نيّت روز هفدهم ربيع الاوّل.(4)
2) روزه; كه براى آن فضيلت بسيار نقل شده است، از جمله در رواياتى از ائمّه معصومين(عليهم السلام)آمده است: كسى كه اين روز را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه يكسال را مقرّر مى فرمايد.(5)
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مؤمنان و به زيارت مشاهد مشرّفه رفتن.(6)
4) زيارت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از دور و نزديك; در روايتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زيارت كند مانند كسى است كه به هنگام حياتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانيد مرا از نزديك زيارت كنيد، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستيد (كه به من مى رسد).(7)
5) زيارت امير مؤمنان، على(عليه السلام) نيز در اين روز مستحب است با همان زيارتى كه امام صادق(عليه السلام) در چنين روزى كنار ضريح شريف آن حضرت(عليه السلام) وى را زيارت كرد.(8) (اين زيارت در بخش زيارات،
صفحه 301 آمده است).
6) تكريم، تعظيم و بزرگداشت اين روز بسيار بجاست، مرحوم «سيّد بن طاووس»، در اقبال، در تكريم و تعظيم اين روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) سفارش بسيار كرده است.(9)
بنابراين، سزاوار است مسلمين با برپايى جشن ها و تشكيل جلسات، هرچه بيشتر با شخصيّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله)، سيره و تاريخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گيرند.
--------------------------------------------------------------------------------
1. اقبال، صفحه 592. 2. همان مدرك، صفحه 596. 3. همان مدرك، صفحه 599. 4. فلاح السائل، صفحه 61. 5. اقبال، صفحه 603. 6. همان مدرك. 7. همان مدرك، صفحه 604. 8. همان مدرك، صفحه 608. 9. اقبال، صفحه 603.
وصيت امام حسن (عليه السلام)
اين وصيتى است كه از امالى شيخ طوسي (ره) نقل شده كه به برادرش امام حسين عليه السلام فرمود: " اين است آنچه وصيت مىكند بدان حسن بن على به برادرش حسين بن على: وصيت مىكند كه گواهى دهد معبودى جز خداى يكتا نيست كه شريك ندارد ، پس پرستش مىكند او را بدان جهت كه شايسته ي پرستش است ، شريكى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نيست و به راستى كه او هر چيز را آفريده و اندازه ي آن را به خوبي مقدر ساخته و شايسته ترين معبود و سزاوارترين كسى است كه او را ستايش كنند ، هر كه از او فرمانبردارى كند راه رشد را يافته ، و هر كس كه نافرمانيش را كند به گمراهى و سرگشتگى مي افتد و هر كس به سوى او بازگردد هدايت گشته است.
من تو را سفارش مىكنم ( اى حسين ) به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت كه از بدكارشان درگذرى و از نيكوكارشان بپذيرى ، و براى آنها جانشين و پدرى مهربان باشى ، و ديگر آن كه مرا كنار رسول خدا دفن نمايي كه من به او و خانه او شايسته تر از ديگران هستم...
و اگر از اين كار مانع شدند و جلوگيرى كردند ، من تو را به حق قرابت و نزديكى كه خدا براى تو قرار داده و قرابتى كه با رسول خدا دارى سوگند مىدهم كه اجازه ندهى در اين راه به خاطر من خون ريخته شود تا آنگاه كه رسول خدا (ص)را ديدار كنيم و شكايت خود به نزد او بريم ، و آنچه از اين مردم پس از وى بر سر ما رفته ، به او گزارش كنيم ... "
اين را فرمود و از دنيا رفت . درود خدا بر او باد .
و در روايت مفيد (ره) اين گونه است كه پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:
(چون من از دنيا رفتم ، چشم مرا بپوشان ، مرا غسل ده و كفن نما ، سوى قبر جدم رسول خدا (ص) ببر تا ديدارى با او تازه كنم ، سپس به سوى قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم كن ، و بدان اى برادر كه مردم گمان دارند شما مىخواهيد مرا كنار رسول خدا (ص) به خاك بسپاريد ، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيرى كنند ، تو را به خدا سوگند دهم مبادا به خاطر من به اندازه ي ذره اي خون ريخته شود. ) (2)
پى نوشتها:
1) بحار الانوار، ج 44، صص 152-151.
2) ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 14.
چرا همسر اختيار مي كنيم؟
قرآن مجيد ... آيه ۱۱۱ سوره إسراء
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا
و بگو ستايش خدايي را كه نه فرزندي گرفته و نه در جهانداري شريكي دارد و نه خوار بوده كه [نياز به] دوستي داشته باشد و او را بسيار بزرگ شمار
*آن كس مي تواند همه چيز را بيافريند كه خود در دايرهٔ هيچ چيز محدود نباشد.
*اگر همسري اختيار مي كنيم نشان آن است كه بدون او به كمال نمي رسيم. همسر متمم و مكمل ماست و خدا عين كمال و تماميت است.
اربعين وسيله ايست تا حرارت عاشورا به سردي نگرايد و آتش عزاي امام حسين عليه السلام به آتشي در دامان آتش زنندگان خيمه ها و حاميانشان تبديل شود واين فاجعه عظيم و حادثه خونبار با گذر زمان به دست فراموشي سپرده نشود !
و شايد به همين خاطر است كه در مناسبت هاي مختلف بر روضه خواني و زيارت ابي عبد الله عليه السلام تاكيد شده كه يكي از مهمترين آن مناسبت ها ، همين اربعين است كه در حديثي از امام عسكري عليه السلام مي خوانيم :
علامات مۆمنين [ شيعيان دوازده امامي ] پنج چيز است :
پنجاه ويك ركعت نمازِ [ واجب و مستحب ] خواندن و زيارت اربعين و در دست راست انگشتر را وارد نمودن و پيشاني را [ در هنگام نماز ] بر خاك گذاشتن و « بسم الله الرحمن الرحيم » را [ در هنگام نماز ] بلند خواندن . (1)
و همچنين در مناسبت هاي ديگر سال نيز مثل شب هاي قدر ، عيد فطر ، عيد قربان ، عرفه و غيره بر زيارت حضرتش تأكيد شده و براي هر كدام نيز زيارت نامه هاي مستقلي از طرف معصومين عليهم السلام وارد شده است ، از جمله زيارت نامه اربعين كه داراي مضامين عاليه ايست كه در ادامه بدان اشاره خواهد شد .
از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله نيز به نقل از امام صادق عليه السلام وارد شده است :
« إن لقتل الحسين حرارة في قلوب المۆمنين لا تبرد أبدا » (2) .
يعني: همانا براي كشته شدن حسين - عليه السلام - در سينه هاي مۆمنين حرارت و سوزي است كه هرگز سرد نمي شود و يا اين كه هرگز نبايد سرد شود!
از مطالعه تاريخ و سيره ائمه عليهم السلام نيز اين طور برداشت مي شود كه آن حضرات مي خواستند كه روز به روز بر توجه مردم به آن حادثه افزوده شود و ظاهرا تمامي سفارشها و تاكيدات بر گريه بر امام حسين عليه السلام نيز به خاطر اين است كه اين عزاداريها مقدمه اي باشد براي تفكر و تدبر مردم در اين حادثه عظيم و پي بردن به عبرت هاي آن .
هدف اهل بيت عليهم السلام از آن همه تأكيدات بليغه و سفارشات عظيمه بر عزاداري سالار شهيدان همان هدف خود حضرت امام حسين عليه السلام از قيام بوده است. به عبارت ديگر آنچه را كه امام حسين عليه السلام با قيام خود دنبال نمود ما موظفيم در عزاداري هاي آن حضرت دنبال نماييم .
خيلي بعيد است كه هدف از اين همه تأكيد بر عزاداري از جانب معصومين - عليهم السلام - فقط به ثواب رسيدن ما يا آمرزش گناهانمان يا بر پايي مراسم ختمي مثل بزرگداشتهايي كه ما براي شخصيت هاي از دست رفته برپا مي نماييم ، باشد .
به احتمال قريب به يقين ، هدف اهل بيت عليهم السلام از آن همه تأكيدات بليغه و سفارشات عظيمه بر عزاداري سالار شهيدان همان هدف خود حضرت امام حسين عليه السلام از قيام بوده است !!! به عبارت ديگر آنچه را كه امام حسين عليه السلام با قيام خود دنبال نمود ما موظفيم در عزاداري هاي آن حضرت دنبال نماييم ، به عنوان مثال اگر در كلمات حضرتش اموري مثل : اصلاح امت پيامبر صلي الله عليه وآله ، قيام عليه ظلم ، امر به معروف و نهي از منكر ، اقامه نماز ، اداء زكات ، جهاد في سبيل الله ، باز گرداندن معالم و ارزش هاي ديني به متن جامعه ، استيفاي حقوق مظلومان ، امنيت يافتن جامعه ، عمل به حق ، دوري از باطل و... به عنوان علل غايي قيام بيان شده ما نيز همين علل را بايد به عنوان غايت و هدف عزاداري مدّ نظر خود قرار دهيم !!
در همين رابطه مناسب است كه سري به متن زيارت نامه اربعين به نقل از امام صادق عليه السلام بزنيم كه مقداري در آن به اهداف قيام اشاره شده :
« و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة »
يعني آن حضرت خون مقدس قلب خود را در راه خدا بذل نمود تا اينكه بندگان خدا را از ناداني و جهالت و سرگرداني و گمراهي [ كه حكومت هاي جائر بر آنان تحميل نموده بودند با كنار زدن يا رسوا نمودن آن حكومت ها ] نجات دهد !!
در همين راستا بود كه حضرت امام خميني (ره) به درستي فرمودند: « اين محرم و صفر است كه اسلام را نگه داشته است » (3) .
ناگفته نماند كه اين مطالب مذكور ، منافات ندارد با جمله اي كه در بعضي احاديث يا زيارت نامه ها وجود دارد ، مثل « قتيل العبرات » يعني كشته اشك چشم ها كه ممكن است بعضي توهّم نمايند كه مراد اين باشد كه امام حسين عليه السلام شهيد شد تا ما بر او بگرييم و گناهانمان بخشيده شود و به ثواب برسيم !
از مطالعه تاريخ و سيره ائمه عليهم السلام نيز اين طور برداشت مي شود كه آن حضرات مي خواستند كه روز به روز بر توجه مردم به آن حادثه افزوده شود و ظاهرا تمامي سفارشها و تاكيدات بر گريه بر امام حسين عليه السلام نيز به خاطر اين است كه اين عزاداريها مقدمه اي باشد براي تفكر و تدبر مردم در اين حادثه عظيم و پي بردن به عبرت هاي آن
چرا كه جواب اين توهّم اين است كه:
اولا؛ اين شبيه همان عقيده باطل و خرافي مسيحيت تحريف شده است كه مي گويد عيسي عليه السلام به جاي اُمتش قرباني شد تا گناهان اُمت آمرزيده شود.
و ثانيا؛ جواب اين توهّم را در ادامه همان حديثي كه از پيامبر صلي الله عليه وآله به نقل از امام صادق عليه السلام در صدر بحث آورديم ، مي يابيم زيرا بعد از آن كه فرمودند : حرارت قتل حسين عليه السلام به سردي نمي گرايد ، امام حسين عليه السلام را در دامان خود نشاندند و فرمودند : « بأبي قتيل كل عبرة » يعني پدرم فداي كسي باد كه كشته هر اشك چشمي است !
در ادامه آن روايت است كه از امام صادق عليه السلام سۆال شد كه مراد رسول گرامي اسلام از اين جمله چيست ؟
حضرت صادق عليه السلام فرمودند : يعني هيچ مۆمني او را ياد نمي نمايد مگر اين كه گريه اش مي گيرد ! (4)
در پايان مناسب است كه خلاصه اي از القابي كه براي حضرتش در زيارت نامه اربعين از لسان امام صادق عليه السلام صادر شده است را ، بياوريم :
ولي الله ، ابن ولي الله ، حبيب الله ، خليل الله ، نجيب الله ، صفي الله ، ابن صفي الله ، مظلوم ، فقيد ، شهيد ، الفائز بكرامت الله ، اسير الكربات ، قتيل العبرات ، المجتبي بطيب الولادة ، المَحبيّ بالسعادة ، المُكرَم بالشهادة ، المُعطي مواريث الأنبياء ، قائد ، سيد ، ذائد ، امين الله ، ابن امين الله ، نور ، دعامة الدين ، ركن المسلمين ، الإمام ، البر ، التقي ، الرضي ، الزكي ، الهادي ، المهدي ، صابر ، محتسب ، كلمة التقوي ، علم الهدي ، العروة الوثقي ، الحجة علي اهل الدنيا ، معقل المۆمنين .
پي نوشت :
1-مصباح المتهجد ، ص 788 .
2- مستدرك الوسائل به نقل از مجموعه شهيد ، ج 10 ، ص 318 .
3- صحيفه امام ، ج 15 ، ص330.
4- به همان پي نوشت دوم مراجعه شود .
بستن درهاى ورود شيطان
شيطان و عوامل ضد الهى و انسانى براى دست يافتن به انسان و از دست گرفتن سرمايههاى معنوى او و نابود ساختن قوا و استعدادهاى الهىاش و زير صفر بردن اعتبار و ارزش خدايىاش، راههاى گوناگون دارند كه خود انسان علت باز بودن آن راههاست كه با توفيق حضرت محبوب و رعايت قواعد الهيه راههاى نفوذ دشمنان ديرينه سد خواهد شد.
راستى! نسبت به خود آسوده نباشيد و از شرور و فتن و علل اغوا و وسوسه غافل نباشيد كه تا زندهايد خطر بر شما نزديك است و بر شماست كه هميشه در حالت دفع خطر باشيد، راه دفع تمام خطرات ابليسى و شيطانى و طاغوتى پناه بردن به خداست كه اگر عملًا پناه ببريد از خطر در امان خواهيد بود، گفتن «اعوذ باللّه» و اينگونه استعاذه را چندان قدرتى و كمالى نيست، استعاذه حقيقى آن است كه هر در ورود آن ديو و طريق اغوا و اضلال او بازشناسى و از هر راه كه قصد تو كند سر راه در وى دربندى.
راههاى نفوذ شيطان
ارباب مجاهده كه عنان اختيار از دست اين مكار برده اند، فرموده اند كه او از ده باب درمى آيد.
اول: از باب حرص و آن را به قناعت مىتوان بست و كريمه:
[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها] «1».
و هيچ جنبدهاى در زمين نيست مگر اينكه روزىِ او برخداست.
را نصب العين خود ساخت.
دوم: از باب طول امل درمى آيد و آن را به خوف از موت مىتوان مسدود كرد و التجا به كريمه:
[كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ] «2».
هر كسى مرگ را مى چشد و بدون ترديد روز قيامت پاداشهايتان به طور كامل به شما داده مى شود. پس هر كه را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلماً كامياب شده است و زندگى اين دنيا جز كالاى فريبنده نيست.
سوم: از ممر طلب راحت و نعمت در مىآيد و آن را به زوال نعمت و ياد كردن صعوبت و سختى حساب مقابله مىتوان كرد و تأديب او به وعيد:
[ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ] «3».
بگذارشان تا بخورند و [با لذايذ مادى و زودگذر] كامرانى كنند، و آرزوها، سرگرمشان نمايد؛ سپس [حقّانيّت اسلام و فرجام شوم خود را] خواهند فهميد.
اينان را به خورد و خواب طبيعى و لذات حيوانى واگذار تا آمال و اوهام دنيايى آنان را غافل كند پس زود است كه نتيجه كامرايى بيهوده و بى ثمر خويش را بيابند.
چهارم: از ممر عجب و خودبينى در مى آيد و آن راه را به خوف از عاقبت مسدود بايد ساخت و تقويت از آيات:
[يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ* فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ* خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ* وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ] «4».
روزى كه چون فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد؛ پس برخى تيرهبخت و برخى نيكبختاند.* اما تيرهبختان [كه خود سبب تيرهبختى خود بودهاند] در آتشاند، براى آنان در آنجا نالههاى حسرتبار و عربده و فرياد است.* در آن تا آسمانها و زمين پابرجاست جاودانهاند، مگر آنچه را كه مشيّت پروردگارت اقتضا كرده است؛ بىترديد پروردگارت هر چه را اراده مىكند، انجام مىدهد.* اما نيكبختان [كه به توفيق و رحمت خدا سعادت يافتهاند] تا آسمانها و زمين پابرجاست، در بهشت جاودانهاند مگر آنچه را مشيّت پروردگارت اقتضا كرده، [بهشت] عطايى قطع ناشدنى و بى پايان است.
پنجم: دخل و تصرف وى از ممر استخفاف برادران مؤمن است، آن را به رعايت حرمت و مبادرت ايشان قلع بايد نمود.
ششم: عبور او از راه حسد است، آن را به رضا دادن به قسمت الهى و عدل در حكم او بايد مقابله نمود و استدلال به آيات شريفه سى و دوم تا سى و نهم سوره مباركه زخرف بايد نمود آنجا كه مى فرمايد:
آيا آنان كه راضى از اوضاع عادلانه جهان نيستند، بايد رحمت و عنايت خداى را تقسيم كنند! در صورتى كه ما خود معاش حيات و روزى آنان را در دنيا تقسيم كردهايم و بعضى را بر بعض ديگر به انواع عنايات برترى داده تا با كمك گيرى از يك ديگر چرخ زندگى بگردد و رحمت الهى از آنچه جمع مى كنند بهتر است.
مردم يك نوع و يك رشته و امتند، چند روزى در اين دنيا هستند و به اندازه معيشت در اختيار آنهاست، اگر نه اين بود كه مردم يك امتند، ما آنان كه به حق كافر مى شدند، «از پستى دنيا و بى قدرى آن به مال فراوان» سقف خانه هايشان را از نقره خام قرار مى داديم و چندين طبقه كه با نردبان بر سقف بام روند.
و نيز بر منازلشان درهاى بسيار (كنايه از وسعت خانه) و تختها كه بر آن تكيه زنند و عماراتشان را به زر و زيور مىآراستيم ولى اينها همه متاع پست و فانى دنياست، اگر داراى ارزش بود بر آنان آن مى كرديم كه گفتيم:هر كس از ياد خدا رخ برتابد شيطان را برانگيزيم كه يار و همنشين او باشد.
آرى، تمام متاع دنيا در نزد خدا بىارزش است، اگر همه آن هم بر فرض نزد يك نفر باشد، ارزش حسد ورزيدن و اينكه شيطان همنشين دل انسان گردد، ندارد.
شياطين، مردم را از راه خدا بازدارند و به گمراهى افكنند و آنان پندارند كه به راه درست مى روند.
تا زمانى كه از دنيا به سوى ما باز آيند، آن گاه با حسرت گويد: اى كاش ميان من و آن شيطان فاصله اى به دورى مشرق و مغرب بود كه او براى من همنشين و يار بسيار بدى بود.
آن روز حسرت و پشيمانى براى شما سودى ندارد؛ زيرا در دنيا از حدود الهى تجاوز كرديد و امروز با شياطين در عذاب دوزخ شريك هستيد.
هفتم: از راه ريا و سمعه و طلب خودنمايى در مى آيد و آن طريق را به اخلاص در اعمال بايد گرفت و اعتماد بر كريمه:
[وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً] «5».
و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
هشتم: از راه بخل در مى آيد، دل را به فناى: ما فى ايْدِى النَّاسِ يَنْفَدُ «6».
قرار بايد داد و به بقاى:
[ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ] «7».
آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقى مى ماند.
اقرار بايد كرد.
نهم: كبر و آن را بقوت بازوى تواضع مسدود بايد ساخت و به حكم:
[إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ] «8».
بى ترديد گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقيناً خدا دانا و آگاه است.
بزرگى و كرامت را در تقوا بايد دانست.
دهم: آمد و شد او از راه طمع است، پس دست طمع از خلق كوتاه بايد ساخت و روى همت بر خزانه كرم نامتناهى الهى بايد آورد و آيت عالى رايت،
[وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ] «9».
و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى دهد.* و او را از جايى كه گمان نمى برد روزى مى دهد.
را بدرقه راه و اعتماد كار خود ساخت.
حاصل آنكه: از براى اهل هوش و بصيرت چه در وقت قرائت قرآن و چه در غير وقت قرائت، بستن راههاى مدخل آن غاوى مغوى به تذكار آيات قرآنى و مواعظ سبحانى با توفيق ربانى سهل است.
ركوردهاي شيطان (حتما بخوانيد)
اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد
شيطان، نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قرارند: - اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .
- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.
- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود.
- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم .
- شيطان اولين كسى است كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت
- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.
- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.
- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.
- اولين كسى كه لواط كرد آنگاه كه به ميان قوم لوط آمد.
- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولين كسى كه دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از بين ببرند.
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.
- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.
- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.
- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.
- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.
- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.
- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود و از ناراحتى فرياد كشيد.
- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.
- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.
- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .
مناظره (حره) دختر حليمه با حجاج:
«حرّه» دختر«حليمه سعديّه» از شير زنان صدر اسلام بر حجّاج وارد شد.[۱] حجاج از طرز ورود و بي اعتنايي او به دستگاه حكومتش دانست كه اين زن يك بانوي عادي نيست بلكه از متانت و عظمت روحي فوقالعادهاي برخوردار است. پس از اندكي تأمّل پرسيد: «حرّه دختر حليمه توئي؟»
در پاسخ گفت: «فراسهُ مِنْ غيرِ مؤمنٍ» يعني اي غير مؤمن درست فهميدي.
حجاج گفت: «من مدّتهاست در انتظار ديدار توام. به من گفتهاند كه عقيده تو اين است كه علي افضل اصحاب پيغمبر است و تو علي را بر ابوبكر و عمر و عثمان ترجيح دادهاي».
حرّه گفت: «به شما دروغ گفتهاند چرا كه عقيده من درباره اميرالمؤمنين علي ـعليه السلام ـ بيش از آنست كه تنها او را بر اصحاب ترجيح دهم، بلكه علي ـ عليه السّلام ـ را بر كساني كه افضل از ابوبكر و عمر و عثمان نيز هستند ترجيح ميدهم.»
حجّاج گفت: «مقصود خود را واضحتر بگو.»
گفت: «افضل از اصحاب پيغمبر چه كساني هستند و چه كساني از ابوبكر و عمرو عثمان برترند؟»
گفت: «كسان بسياري مانند: آدم و نوح وابراهيم و داوود و سليمان و موسي و عيسي.»
حجاج گفت: «واي بر تو كه اكتفا نكردي كه علي را افضل اصحاب بداني بلكه او را در رديف انبياء نام بردي. زود باش و دليل خود را بر اين مدّعي بگو و اگر دليل واضحي و برهان قاطعي بر اين دعوي نياوري ترا خواهم كشت.»
حرّه گفت: «اين فضيلت را خداوند در قرآن به اميرالمؤمنين علي داده است و آن به اين شرح است:
خداوند در قرآن مجيد درباره آدم گويد: « وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت [۲]
ولي درباره علي ـ عليه السلام ـ گويد: « وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً».[۳]
اين [پاداش] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است
آدم از همه نعمتهاي بهشتي مستفيد بود و در بهره برداري از تمام نعمات آزاد بود و تنها از درخت گندم ممنوع بود كه« وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» ونزديك اين درخت نشويد.[۴] فرمود ولي آدم ـ عليه السلام ـ يكسر به سراغ گندم رفت و از گندم خورد و علي ـ عليه السلام ـ منعي از گندم نداشت و همه نعمتها بر او حلال و مباح بود ولي با اين وجود نان گندم نخورد.
حجّاج بياختيار گفت: «أحسنت يا حرّه» اما دليل تو بر افضل بودن علي از نوح و لوط چيست؟» حرّه گفت: خداوند در مورد همسر نوح و لوط ميگويد:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[۵]خدا براى كسانى كه كفر ورزيدهاند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد (۱۰)
ولي علي بن ابيطالب را همسري است كه خوشنودي او خشنودي خدا و خشم او خشم خداست. اگر فاطمه از كسي راضي نباشد خداوند از او راضي نشود.
حجّاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما بگو بدانم دليل برتر بودن علي از ابراهيم چه خواهد بود؟»
حرّه گفت: «خداوند در قرآن مجيد از قول ابراهيم ـ عليه السّلام ـ حكايت كرد:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»[۶](ياد كن) آنگاه كه ابراهيم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مىكنى؟) فرمود: (مگر ايمان نياوردهاى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.)
و حضرت أميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين باره جملهاي فرموده است كه دوست و دشمن و خويش و بيگانه اين سخن را از او نقل كردهاند و همگي شهادت به صحت آن دادهاند چه عمل او مصدق گفتارش بود كه ميفرمود: «لو كُشِفَ الغِطا مَا ازْدَدْتُ يَقيناً».[۷]اگر همه پرده ها كنار رود چيزي بر ايمان من اضافه نمي شود.
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما دليل تو بر افضل بودن علي از موسي چيست؟»
حرّه گفت: «خداوند در مورد موسي ميفرمايد: « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ»[۸]موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش
اما علي در«ليله المبيت» در بستر پيغمبر خوابيد و جان خود را بي تشويش فداي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كرد بطوريكه خداوند بر علي نزد فرشتگان مباهات كرد و در شأن او فرمود: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۹]
و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما دليل تفضيل علي بر حضرت سليمان چيست؟»
گفت: «سخن سليمان در قرآن اين است كه: « رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»[۱۰] گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويى كه خود بسيار بخشندهاى
ولي علي مرتضي گويد: «لاحَانَ حِينُكِ! هَيهَاتِ! غُرّي غَيْرِي لا حَاجَهَ لي فيكِ طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً رَجْعَهَ فيهَا»[۱۱] يعني اي دنيا از من دور شو و سراغ من ميا چرا كه من ترا سه طلاقه كردهام و لذا رجوعي از من بر تو نيست.
حجاج گفت: «احسنت يا حرّه! اما به كدام دليل علي را بر عيسي مسيح ترجيح دهي؟»
حرّه گفت:
«خداوند متعال در قرآن شريف گويد: « إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ»[۱۲] يعني«چون خدا، عيسي را گفت كه اي عيسي آيا تو مردم را گفتي كه من و مادرم را خدا برگيريد عيسي در جواب گفت: خدايا تو منزّهي و من كلام ناحق هرگز نگفتهام و اگر گفته بودم تو ميدانستي چرا كه تو از درون من آگاهي ولي من از درون و افكار تو بيخبرم و فقط تو آگاهي بر غيب داري و من جز آنچه كه تو به دستور دادي نگفتهام.»
و عيسي قضاوت و حكومت در اين مورد را به روز قيامت انداخت ولي چون به علي بن ابيطالب نيز قومي در حدّ پرستش گرويدند و قائل به خدائي او شدند در دنيا آنها را مجازات و كيفر فرمود لحظهاي تأخير و ضعف نشان نداد.»
حجاج كه انگشت تعجّب به دندان گزيده بود گفت: «احسنت يا حرّه! بخدا قسم كه در دفاعيّات تو كوچكترين خدشهاي وارد نيست.»
و آنگاه او را اكرام كرد و جايزه داد.
[۱] . حجاج بن يوسف الثقفي، در جنايت و خونريزي ظلم به شيعيان و سادات شهره خاص و عام است. در اين رابطه به كتاب«شيعه و چهره خون ريز تاريخ، حجاج بن يوسف الثقفي» مراجعه نماييد.
[۲] . سوره طه آيه۱۲۱٫
[۳] . سوره بقره آيه۳۵٫
[۴] . انسان، ۲۲٫الحاكم الحسكاني- شواهد التنزيل – الجزء : ( ۲ ) – رقم الصفحة : ( ۲۹۸ ) – رقم الحديث : ( ۱۰۴۲ / ۱۰۴۶ / ۱۰۴۷ / ۱۰۴۸ / ۱۰۵۱ / ۱۰۵۳ / ۱۰۵۴ / ۱۰۵۵ / ۱۰۵۶ / ۱۰۵۷ / ۱۰۵۸ / ۱۰۵۹ / ۱۰۶۱ ).
[۵] . سوره تحريم، آيه۱۰٫
[۶] . سوره بقره، آيه۲۶۰٫
[۷] . اگر پردهها از جلوي چشمانم كنار رود ذرهاي بر يقينم افزوده نشود.(نهج البلاغه)
[۸] . پس موسي از شهر خارج شد هراسان(سوره قصص) آيه۱۲۱٫
[۹] . سوره بقره، آيه۲۰۷٫ مسند أحمد- ومن مسند بني هاشم- باقي المسند.. – رقم الحديث
[۱۰] . خدايا مرا بيامرز و حكومتي ده مرا كه مانند آن كسي را بعد از من نباشد. سوره ص آيه۳۵٫
[۱۱] . نهج البلاغه، حكمت ۷۷٫
[۱۲] . سوره مائده آيه ۱۱۶و۱۱۷٫